رمان از کفرمن تا دین تو 344

4.5
(59)

 

کاری که فکر میکردم یکی دو ساعته حل و فصل میشه تبدیل به یک معضل پنج ساعته شد و دم غروب تازه وقت میکنم خودم و به عمارت برسونم که با جای خالی سامانتا اعصابم خورد و خلقم تنگتر از قبل میشه.

_نیستن یعنی چی!

_من.. من نمیدونم آقا.. فقط با آقا سروش و خاتون باهم رفتن ..

 

گوشی رو پرت میکنم روی میز وسط و چشم تنگ میکنم روش و ناخودآگاه گوشه لبم میره زیر دندون..

_اونوقت کجا تشریف بردن…اونم باهم؟!

قدمی که عقب برمیداره و چشم گشاد میکنه تازه متوجه ترسش میشم و با نگاهی به آینه برش خورده روبه روم متوجه ژست طلبکار و قیافه خشنی که بهم زدم میشم..

 

دست ها رو از کمر پایین میکشم و دختره هیچی ندون رو ردش میکنم بره. رسما زرد کرده بود.

تف تو روحت سامانتا چی میشد یکم از این ابهتم تورو می‌گرفت کمتر سرتق بازی برام درمیاوردی..

 

فریاد میکشم..

_قهوه بیار… شامم حاضر کن..

دیگه ها عمرا این ورا پیداش بشه.. کت و از تن در میارم و پرت میکنم روی مبل کناری و شماره سروش و میگیرم که بعد کلی بوق بلاخره افتخار جواب و میده.

_کجایین؟

_سر قبر…

_جدی رفتین قبرستون؟

 

کلافه نچی میکنه و انگار به کسی چیزی میگه و بعد جواب میده..

_نه پس فکر کردی با یکی که دو روزه مادرش فوت کرده اومدیم شهربازی!؟

_مسخره نشو سروش.. چرا خبر ندادی؟

کنایه وار میگه..

_تروخدا!؟ کارت ورود و خروج نزدیم؟ ای بابا رئیس جون چند ساعت مرخصی رد کن بدون حقوق..

 

آدم بشو نیست.. نفسی میگیرم و دستم بهش نمیرسه، توی تلفن هم نمیشه حالش و بگیرم..

_تو رو که من باز میبینم.. هنوز گند قبلیت و جمع نکردی یکی دیگه روش ردیف نکن که کلا نشه صافش کنی.

 

اینبار صدای خش خشی توی گوشی میپیچه و پس زمینه صدای خاتون و تشخیص میدم که یه چیزی میگه..

_باشه دارم میام.. تو بلندش کن زمین سرده، راه بیفتیم.

خاتون و که رد میکنه طرف صحبت من میشه.. اما قبل اینکه چیزی بگه میتوپم..

_نگو گذاشتیش پخش زمین بشه و توی این هوای یخبندون روی قبر خودش و هلاک کنه؟!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 59

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق

خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی…
رمان کامل

دانلود رمان آدمکش

    ♥️خلاصه‌: ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_مقصود

خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده…
رمان کامل

دانلود رمان پشتم باش

  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x