۳ دیدگاه

رمان آهو و نیما پارت 132

4.2
(126)

 

و شیوا بود که با غیظ گفت: برای خرید لباس عروس دیگه!

نیما دستی به موهایش کشید.
مشخص بود که از چیزی کلافه است!

شیوا انگار حضور ما از یادش رفته بود… امید بازرگان به عنوان شریک و من به عنوان همکار…
هرچند که بهتر بود این نسبت ها را رقیب و همسر سابق بگویم!

– خوشت نمیاد بریم لباس عروس بخریم؟!
شیوا این را به تندی پرسید و نیما با کشیدن پوفی جواب داد: چرا…

و باز هم شیوا بود که گفت: اما به نظر کلافه میای! چیزی شده؟!
مهری جان این بار به سمت شیوا رفت و بازویش را لمس کرد.

با حرکت چشم و ابرو به من اشاره کرد که باعث شد شیوا با حرص نگاهم کند.

با گفتن “لعنتی” زیر لب بازویش را از دست مهری جان آزاد کرد و به سمت در رفت.

صدای تق تق کفش هایش تا زمانی که از شرکت خارج شود، به گوش رسید.
مهری جان به گونه ای که به گوش من برسد، خطاب به نیما گفت: برو دنبال زنت عزیزم! خوب نیست دلخور باشه ازت!
خون در رگ هایم یخ بست!

مهری جان چقدر نفرت انگیز بود!

 

#
نیما هم انگار وجود ما را فراموش کرده بود.

– آخه چه ازدواجی مادر من؟!

پس حدسم زیاد هم غلط نبود!
شیوا لقمه ای بود که مهری جان برای نیما گرفته بود! لقمه ای که نیما برای همیشه نمی خواست، اما گویی مجبور بود!
مهری جان با حرص اسم نیما را صدا کرد.

 

– چیه هی نیما نیما؟!
مهری جان با صورت برافروخته نگاهش کرد. همچنان اصرار داشت خودش را خانومی باوقار نشان دهد!

– الان جای این حرف ها نیست نیما!
نیما پوزخند زد.
– پس کی وقتشه؟!
مهری جان با حرکت چشم و ابرو اشاره ای به من کرد.

– هر جا و زمانی جز اینجا و این لحظه!
نیما عصبانی تر از این حرف ها بود که کوتاه بیاید!

 

– ولی قرار نبود که دیگه بگیرمش!
– نیما! مؤدب باش!
– مؤدب! جالبه!
مهری جان به گونه ای که انگار می خواهد دل یک بچه ی پنج ساله را به دست بیاورد، دست نیما را گرفت.

 

– عزیزم! گفتم که… تو با شیوا ازدواج کنی، چه اتفاقی میفته!

 

و به دنبال گفتن این حرف دست نیما را کشید و بدون آنکه اجازه ی زدن حرفی به او دهد، از شرکت بیرون رفتند.

 

#تمام وجودم گوش شده بود تا بدانم در صورتی که نیما با شیوا ازدواج کند، چه چیزی بهش می رسد، اما با وجود صدای آرام نیما و

مهری جان تلاش هایم بی فایده بود، از طرفی با وجود امید بازرگان نمی توانستم تا نزدیک در بروم و به حرف هایشان گوش کنم!

رفتار مهری جان با نیما دقیقا مثل زمان هایی که من هنوز همسر نیما بودم و او را هر لحظه بابت رفتارهایش مؤاخذه می کرد.

 

رفتارش با شیوا هم مانند رفتارش با من بود… هوایش را داشت و حداقل در ظاهر او را همانند دخترش می دانست!

 

اما هیچکس از آینده خبر نداشت که رفتار مهری جان با شیوا چگونه خواهد بود؟!
حالا تمام تلاشش را برای ازدواج نیما و شیوا به خرج می داد، اما آیا بعدها هم تلاشی برای حفظ این رابطه به خرج می داد؟!

 

***
پروژه ی مشترک شرکت نیما و امید بازرگان به اتمام رسیده بود.
با وجود آنکه درسی با نیما برنداشته بودم، حتی در دانشگاه هم نمی دیدمش.

 

 

بیشتر روزهایم با امید بازرگان سپری میشد و دیگر حتی انتقام از نیما و مهری جان برایم رنگ باخته بود. با این حال رابطه ام با او را هنوز علنی نکرده بودم.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 126

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…
رمان کامل

دانلود رمان سالاد سزار

خلاصه: عسل دختر پرشروشوری و جسوری که با دوستش طرح دوستی با پسرهای پولدار میریزه و خرجشو در میاره….   عسل دوست بچه مثبتی…
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…
رمان کامل

دانلود رمان بهار خزان

  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر…
اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
16 روز قبل

دستت درد نکنه قاصدک جون🥰😍😘کاشکی فایل کامل این هم میومد😊

خواننده رمان
15 روز قبل

نمیدونم آهو چرا این جادوگر رو هنوز مهری جان صدا میزنه

Batool
15 روز قبل

چقدر این عجوزه مهری نفرت انگیزه این فکرکنم یه همچین مادر شوهری گیرش اومده بود الان اومده عقده هاشو اینجوری خالی کنه هرچند که بنظرم هیچکس به جادوگری او پیدا نمیشه اصلا حریف نداره😒ممنون قاصدک جان🥰

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x