رمان آهو و نیما پارت 164

4.2
(119)

 

 

– چه خبره خانوم؟! چرا اینجا رو گذاشتین رو سرتون؟! اینجا بیمارستانه!

مهری خانوم شروع به مظلوم نمایی کرد.

لبه ی روسری اش را به گونه های خشکش کشید!

 

صدایی را که تا چند لحظه پیش داشت با بلندی اش ستون های بیمارستان را به لرزه می انداخت، لرزاند.

– من… یعنی خواهرزاده ی طفل معصومم رو این دختره ی از خدا بی خبر انداخته رو تخت بیمارستان!

مسخرگی حرف های مهری خانوم به اندازه ای بود که حتی در آن شرایط هم توانست ابروهایم را بالا ببرد.

مهری خانوم هنوز از وضعیت شیوا خبر نداشت…

اما حتی من که چیزهایی که به گوشم رسیده بود، نمی

توانستم از او به عنوان “طفل معصوم” یاد کنم!

پرستار نگاهی به من انداخت.

تعجب در نگاهش مشهود بود.

طاقت نیاوردم و رو به مهری خانوم گفتم: بهتره برید از پسر

باحیا و باخداتون بپرسید که چرا خواهرزاده تون رو انداخته

رو تخت بیمارستان! آخه من هم ازشون شکایت دارم، چون

ایشون شوهر من رو هم انداختن رو تخت بیمارستان!

صورت مهری خانوم از ترس سفید شد…

 

گریه ی خواهرش از شدت بهت بند آمد…

و در آخر صورت پدر شیوا بود که از عصبانیت سرخ شد و غرید: نیما چه غلطی کرده؟! یعنی تموم این بازی ها زیر سر نیما بوده؟!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 119

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…
رمان کامل

دانلود رمان سونامی

خلاصه : رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x