رمان آهو و نیما پارت ۱۲

4.3
(39)

 

 

استاد شایسته با دست آزادش ملافه را روی پاهای برهنه ام کشید و من جرات کردم که دستم را دراز کنم و آن را تا زیر گلویم بالا بکشم.

– بخواب و به هیچی فکر نکن آهو.

بالآخره توانستم روزه ی سکوتی را که گرفته بودم بشکنم.

– چطوری؟!

استاد شایسته حرف دلم را زد.

– چطوری آروم بشی؟!

سرم را به نشانه ی مثبت تکان دادم.

– چشم هات رو ببند و به چیزهای خوب و قشنگ فکر کن!

نتوانستم جلوی پوزخندم را بگیرم.

– چیزهای خوب و قشنگ؟! مگه همچین چیزهایی هم وجود خارجی دارن اصلا؟!

استاد شایسته با چرب زبانی گفت: معلومه که وجود خارجی دارن! اگه نداشتن که تو تو این دنیا نبودی! مطمئنم که تموم قشنگی های دنیا تو وجود تو خلاصه شده آهو!

کاش حامد نامی از اول در زندگی ام نبود تا می توانستم دل به حرف های عاشقانه ی استاد شایسته دهم!

صدای استاد شایسته دوباره سکوت حاکم بر اتاق را شکست.

– همیشه به قسمت مثبت ماجرا نگاه کن. چرا فقط نیمه ی خالی لیوان رو می بینی؟! یه لحظه به این فکر کن که بعد اون اتفاق من فرار می کردم و تو می موندی! فرار از پارتی منظورم نیستا! منظورم اینه که کاری رو که کردم گردن نمی گرفتم! اون موقع به نظرت چی میشد اصلا؟!

استاد شایسته دقیقا حقیقت را گفت! حقیقتی که من در آن گیر افتاده بودم!

 

لرزش بدنم بیش تر شد و همین لرزش هم از چشم استاد شایسته دور نماند.

با این حال پرسید: هوم آهو؟ یه لحظه فکر کن… ببین اون موقع چی شد؟!

دلیل آن همه اصرارش برای جواب دادن به سؤالش را نمی دانستم.

مگر حال بدم را نمی دید؟!

استاد شایسته که گمان می کرد با من رابطه داشته با این سؤال ها می خواست سرم منت بگذارد؟!

با نگاه منتظر و خیره اش بالاجبار جواب دادم: زندگیم نابود میشد!

استاد شایسته لحظه ای مکث کرد و بعد با لحنی که سعی داشت شاد باشد، گفت: فعلا که با وجود من نورانی شده!

حتی نتوانستم لبخند بزنم.

استاد شایسته نفسش را آه مانند بیرون فرستاد.

– اینطوری نباش آهو. می دونم سخته، اما خب… فقط اینطوری نباش.

و چیزی را زمزمه کرد که متوجهش نشدم.

چشم هایم را بستم.

من باید در آن ساعت از شب در روی تخت خودم ه زیر ملافه با حامد چت می کردم یا حداقل در اینستاگرام و کانال های تلگرام چرخ می زدم، نه اینکه در خانه ی استاد دانشگاهم در روی تخت دو نفره همراهش می خوابیدم.

حرف های بابا دوباره یادم افتاد و به این فکر کردم که مادرم در چه حالی است؟!

چقدر گفت دلش شور می زند و نروم و من اعتنایی نکردم؟!

چقدر گفت مثل آدم لباس بپوشم و من بخاطر حامد کوچک ترین توجهی به حرف هایش نشان ندادم؟!

 

کاش می توانستم زمان لعنتی را به عقب برگردانم.

مطمئنا اگر می توانستم به جای چند ساعت، زمان را به چند سال عقب بر می گرداندم و حامد عوضی را از زندگی ام حذف می کردم.

قطره اشک از گوشه ی چشمم چکید و بین موهایم گم شد.

قطره اشک بعدی که از چشمم چکید استاد شایسته با نوک انگشتانش لمسش کرد.

خودم را کنار کشیدم که نچی کرد. دستش را که روی بازوی خود احساس کردم تپش قلبم بالاتر رفت و چشم هایم را با ترس باز کردم.

– من هیچ کاری باهات ندارم آهو… فقط می خوام آرومت کنم…

بازویم را نوازش کرد.

– می دونم الآن احتیاج داری با یکی درد و دل کنی تا آروم شی…

موهایم را کمی کنار زد.

– اما با من حرفی نمی زنی! حداقل بیا بغلم تا آروم شی…

سعی کردم به خودم بقبولانم که استاد شایسته مثل حامد نیست.

به خودم یادآوری کردم که دختران زیادی در زندگی استاد شایسته بوده اند.

و با آن تفاسیر نتیجه گرفتم که استاد شایسته به من دست درازی نمی کند.

در نهایت کم کم انقباض عضلات بدنم کاهش یافت و استاد شایسته مرا در آغوشش کشید.

تا خود صبح موهایم را نوازش کرد و از آینده ی بهتر حرف زد. آینده ای که من هیچ نظری درباره ی آن نداشتم!

و من در سکوت اشک ریختم.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 39

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…
رمان کامل

دانلود رمان اقدس پلنگ

  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر…
رمان کامل

دانلود رمان ماهرخ

خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x