_دقیقا به کدوم قسمت اضافه خودت برای تن دادن به خواسته های یک مرد میبالی!؟ پرویی یا هرزه گی به اسم برتر بینی خودت نسبت به همجنست!؟
دهن باز من که با جواب کوبنده هامرز بسته میشه و با اینکه جمله اش زیادی رک بود و زشت اما جیگرم حال میاد و حالا منم که با ابرویی بالا داده میگم نوش جونت دختر جون.
دخترک با صورتی سرخ از نگاه و گفتار هامرز نگاه بدی بهش میندازه و با کینه میگه..
_توی عوضی منو نمیشناسی وگرنه جرات نمیکردی بهم توهین کنی.
باز هم دست هامرز بی توجه به غارغار دختره میره زیر بازوم و بلندم میکنه.
_پاشو عزیزم آخره شبه و باید بریم به خواسته های یک مرد که من باشم رسیدگی کنی.
صدای پا کوبان دخترک پاشنه دوازده سانتی توی قهقهه سروش و امیر گم میشه.
_باختی… رد کن بیاد.
امیر نمادین آهی میکشه و دسته چکی از جیب بغلش بیرون میاره.
_کوفتت بشه
_شما شرطبندی کردین؟!
سروش چک و ماچ صداداری کرده میزاره تو جیبش و قبل اینکه نوشیدنیش و با لذت سر بکشه میگه…
_فکر افتصادی همه جا باید کار کنه.. یه در آمد کوچیک توی مهمونی..
هامرز بی حوصله تر از قبل دلقک بازی هر دوتا رو نادیده میگیره و رو به سروش میگه..
_اگر با ما میای عجله کن وگرنه خود دانی.
_فعلا هستم.. یه جورایی دارم گرم میکنم ببینم تا آخر شب دیگه قراره چه سوپرایز هایی داشته باشم.
کیف کوچیکم و رو شونه انداخته، دنبال هامرز میرم. زمانی عاشق سوپرایز بودم اما بازم تعریف من ازش با این آدما خیلی باهم توفیر داره مثل مهمونیامون.
سرش و هدفمند اطراف میچرخونه و موقع خروج که میخوام مانتوم و بگیرم میگه..
_یک لحظه همینجا باش تا بیام.
_تو که میخواستی منو بکاری چرا بلندم کردی! امشب که من انتر شماها شدم اینم روش اینجا هستم تا بیای.
با ابروهای درهمی که از اول جز چندبار کوتاهی باز نشده بود نگاهم کرده و تاکید میکنه..
_تکون نخور… با کسی حرف نزن.. چیزی هم ازشون نگیر.
چشم هام و با حرص چرخی داده و مانتوم رو تن زده، تکیه میدم به ستون.
جدی فکر کرده پنج ساله ام!؟
من از اول گفتم این هامرز یه چیز دیگه است😍مرسی به خاطر این پارت با حال😊🤗
خوب هامرز حال دختره رو گرفت ممنون قاصدک جان