۱ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 297

4.4
(92)

 

 

چند ثانیه طول میکشه تا منو شایسته خودمون و از دیدن و شنیدن مریم و نطق کوبنده اش جمع و جور کنیم.

به کل از این دختر یادم رفته بود.

_هاء.. کی به کی میگه خراب!؟ تو هنوزم خودت و دنبال این چُس میکنی؟

معلوم نیست تو اتاق دکتر بهرامی چی بهش میدادی که آخرش مجبور شد بگیرت.. شکمت بالا اومده؟

 

گفتم الانه که مریم زنده زنده بخورش..  اما در کمال خونسردی زل میزنه تو چشماش..

_هرچی میدادم نوش جونش گوشت بشه به تنش.. اما هرکاریم کرده باشم به پای دادن شما با پوزیشنای رومیزی و زیرمیزی به هرکس و ناکسی که کافی بود شلوار پاش باشه، نمیرسه..

 

خباثته اما لبخندم و قورت میدم و میزارم مریم قشنگ بشوره و پهنش کنه..

_اما انگار استعداد های خاک برسریت جواب نداده و فقط وقت بیچاره هارو تلف کردی و خودتو گشاد، هیچکی نیومده افسارت و بگیره و ببره تو طویله خودش ببنده.

شاید کمتر هار شدی به مردم نپری. باعث تاسفه هنوزم یکه و یالقوز داری موس موس دوروبریات و میکنی..!

 

پوزخند حرصی و صورت قرمز شایسته میگه کم مونده بترکه..

_دهن گشادتو ببند دختره ی سلیطه.. فک کردی همین به اصطلاح شوهرت کم با من یکی حال کرده؟

پس مونده منو داری جمع میکنی.. دلت خوش نکن معلوم نیست تا چند وقت نگهت داره و بعد مثه یه دستمال چرک و چیلی بندازت تو خیابون.

کاری که معینی میخواست با این دختره پاپتی بکنه و منم براشکم نزاشتم تا گرفتارش بشه اما قسر در رفت.

 

اوه اوه اوضاع خطری شد.. قبل اینکه مریم بخواد حمله کنه طرف شایسته خودم و میندازم جلو..

همین مونده تو شب عروسی داخل سرویس بهداشتی با عروس گیس و گیس کشی راه بیفته.

_ولش کن مریم زر اضافه میزنه.. دکتر مال این حرفا نیست با اینا بپره.

 

دست به سینه میشه و چپی بهم میره..

_بکش کنار بابا.. چس مثقال زبون نداری  دهنش و گل بگیری تا زر زر اضافه نکنه.

_ارزشش و نداره.. آتیش گرفته نمیدونه چه جوری خودش و خنک کنه.

 

با دست منو کنار میزنه..

_اونکه آره اما اگه دهن این یکی رو سرویس نکنم که باید سرم و بزارم بمیرم..

هوی ایکبیری خودتو تحویل نگیر نگاه کردن به ریختتم کفاره داره به فرض که باهات حالم کرده باشه، بازم نوش جونش.. فقط موندم حالا تو اینجا چه گوهی میخوری .

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
رمان کامل

دانلود رمان بهار خزان

  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر…
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
28 روز قبل

مرسی قاصدک جان دستت درد نکنه

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x