۸ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 302

4.3
(75)

 

 

جوابی در کار نبود در عوض سرم و طرف خودش برگردوند و روی شونش گذاشت.

آب دهنی که از استرس خشک شده بود و قورت میدم.

این روی بی حیای هامرز که امیدوار بودم امشب توی جسم خبیثش حُلول نکنه، اصلا به هیچ جاش نیست کسی مارو ببینه اونم تو هر وضعیتی..

_یه چیزی بگو.. قرار بود بهم نزدیک نشیم.. اونم اینجا!

 

نگاه گریزونم و سریع به اطراف تاب میدم..

_وسط این همه آدمی که منتظر یه حرکت از منن؟ وای هامرز من کم حواشی ندارم و هنوز از دستشون خلاص نشدم که یکی دیگه رو شروع کنم اونم با تو.

 

نفسش پوستم و قلقلک میده..

_چرا برات مهمه؟ مگه این آدما میتونن بهت صدمه بزنن؟!

نفس درمونده ای بیرون میدم و با اعصابی خراب میگم..

_باز داری باهام بازی میکنی؟ چه خبر شده! کسی دوروبرمونه! چندتا عکس لازم داری؟

 

با ناباوری حس میکنم دستش داره رون پام و نوازش میکنه اونم با فشاری بیشتر از حدی که بگم ملایمه.. با دو دست محکم میگیرمش..

_هاااامرز!؟

زیر دست هام دستش و مشت میکنه و گوشت رونم چنگ میزنه.. که آخ خفیفی از دهنم میپره..

_میتونی بازم از این خزعبلات ردیف کنی تا همینجا کاری کنم تا عمر داری از چشم  تو چشم شدن با این جماعت تنت بلرزه و عرق شرم بریزی.

 

 

این حد از خشونت و توی لحنش باور ندارم.. اما چرا!؟ مگه بار اولی که منو به جایی که مثلا مهمونی بود نکشوند تا نقشه هاش و پیش ببره و از دو طرف سود ببره!

صیغه منو چزوندن اتابک خان که هنوزم از شرش خلاص نشدم بلکه هر روز بیشتر توی گردابش فرو میرم!؟

 

اما راستش جرات ندارم دوباره در مورد این موضوع صحبت کنم فعلا و در این مکان دور دور این مرده پس تا حد امکان باید آروم پیش برم تا همینجا لختم نکرده یا.. والا هرکاری از این مرد برمیاد.

_جوابمو بده.

راستش اصلا نظری ندارم ازم چی پرسیده..

 

کلافه و ناراحت تکونی میخورم که فایده نداره و سر جام بند شدم اوج فلاکت اینه که حتی نمیتونم با صدای بلند به کارهاش اعتراض کنم.

با اینکه کسی تو تیر رس نگاهم نیست و با روشنایی خیلی محدود و توانایی دید در شبم، چشمی رو خیره به خودمون نمیبینم اما به شدت توی هول و ولام و دیگه نه از مجلس لذت میبرم نه مردمی که چند متریم در حال پیچ و تاب خوردنن به چشمم میان.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 75

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…
رمان کامل

دانلود رمان سراب را گفت

خلاصه : حاج محمدهمایون امیران، مردی بسیار معتقد و با ایمان، تاجر معروف و سرشناس تهران، مسبب تصادف دختری جوان به نام یاس ایزدپناه…
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…
اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
18 روز قبل

به کوتاهی پارتای اینم که دیگه نمیشه اعتراض کرد😑

camellia
17 روز قبل

دخترا اشتراکشو من گرفتم ،خیلیش مونده.من خوندمش ولی بازهم پارت که میاد می خونم.🤭

camellia
پاسخ به  قاصدک
17 روز قبل

سلام قاصدک جونم.😍ممنونم ،یه چند وقته که نبودم.

خواننده رمان
پاسخ به  camellia
17 روز قبل

سلام خوبی جات خالی بود تو کامنتا این چن وقته که نبودی😍😂

camellia
پاسخ به  خواننده رمان
17 روز قبل

سلام خانوم🥰😘ممنونم.

شیوا
پاسخ به  camellia
17 روز قبل

دقیقا همینطوره منم اشتراکم تموم شده بود بخاطر هیلیر و این رمان تمدیدش کردم ولی نمیدونم این چه مرضی هست که بازم فقط می یام پارتا رو میخونم و نمیرم رمان کامل رو بخونم خدا شفا بده

camellia
پاسخ به  شیوا
16 روز قبل

من به بار خوندمش کاملشو،بعد که پارت میاد دوباره می خونم،تازه هر چند روز یه بار میرم دوباره فایل کاملشو می خونم یادم نره😅🤭🙃فکر نکنم من یکی به این زودی شفا پیدا کنم😜

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x