۱ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 304

4.4
(82)

 

اگر فکر میکردم تو یه لحظه خون به مغزش نرسیده و این حرکات ازش سر زده!..

خب مثل همیشه در مورد مدل رفتاری هامرز اشتباه کردم چون انگار این تازه شروع داستان بود که فقط یه چشمه اش رو تو عروسی برام رو کرد و در مقابل اُسکل بازی های دیگه اش این هیچ حساب میشد.

 

تمام طول شام از گوشه ی چشم اطراف و میپاییدم نمیدونم منتظر چی بودم! به خدا که من خداآزاری داشتم.

_چشمات چپ شد از بس از گوشه ها نگاه کردی.

قاشقی پر از باقی پلو رو با حرص میکنم تو دهنم تا نخوام جوابش و بدم همینطور که توی یکساعت پیش سکوت کرده بودم.

_ اوه زنه رو ببین… خیره شده بهت..

 

جوییدنم متوقف و برای درک موقعیت مکانی زن مذکور به هامرز نگاه میکنم.

_برای چی! کجا نشسته؟

دهنش و با دستمال سفره اش پاک میکنه و با همون لحن آهسته و بیخیال میگه..

_همشون.. تقریبا همه ی زنای مجلس چشمشون به توی.

 

لقمه رو قورت داده و گردنو عقب کشیده با ناراحتی و یک من اخم نگاهش میکنم.

_منو مسخره میکنی! فک میکنی خیلی باحالی؟

_ دومی… اما تو فکر کن دوتاش؟ میشه بگی چرا توهم میزنی همه حواسشون به ما بوده و هست! انقدر مردم درگیر شکمشونن که سرشون از بشقابشون بالا نمیاد.

اونوقت تو داری همه چی رو به خودت زهر میکنی به اون شکم بیچاره برس که میدونم از ظهره هیچی توش نریختی.

 

با جمله های آخرش موافق بودم..

_اصلا هم که تو نقشی توی این استرس و توهمی که دارم نداشتی ؟

ریلکس ماهیچه توی بشقابش و تیکه کرده و میزاره دهنش.. برعکس من اون بدجور داره خودشو تحویل میگیره.

 

آب رفته به جوی برنمیگرده پس حداقل این شکم بیچاره رو دریابم.. به جهنم اصلا مگه چیکار کردم یه بغل بود و یه بوس.. تا یه تاریکم بود، کی به کیه! زیر چشمی دوباره اطراف و میپایم.. وای خدا نکنه کسی دیده باشه!

 

حتی با التماس و خواهش های مریم هم حاضر نشد به کاروان عروس کِشون ملحق بشیم و به خونه اش بریم..

البته که عروس خانوم هم هر چی از دهنش دراومد بارش کرد، نه روبه روش همش در گوش من و پشت به مرد سنگین و مرموز امشب.

_خاک بر سرت کنن نمیشد با رفیق شفیقِ جیگرش میومدی! این لولو سر خرمن و چرا آوردی؟

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 82

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
14 روز قبل

با یه روز تاخیر اومده لااقل یه کم بیشتر میدادی قاصدک جان😂😂

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x