۳ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 306

4.2
(100)

 

پوزخندی میزنه و نگاهش به طرف دامادی که یک متری ما با خانواده اش سرگرمه برمیگرده..

_بعضی ها تاوان سختی برای عاقل شذن میدن اینکه یه لباس عروسه چند ساعته است دختر جون.

 

آهی کشیده و حلقه دور انگشتش و تاب میده..

_میدونی.. ما آدما هر کدوم توی یک مسیر انفرادی قدم برمی‌داریم همیشه هم به راه های سه راهی مختلفی می‌رسیم که تو یکیش یکی مثل خودت تنها ایستاده و یه زمانی به این درک میرسی که به انتهای راه یه طرفه ات رسیده و حالا دلت یک همپا و یه مسیر تازه احتیاج داره و دیگه این فقط پاهات نیست که تو رو راه میبره، فکر و ذهنت، روح و جسمت همه باهم به تکاپو برای هماهنگ شدن با جفتت به تقلا بلند میشن.

به سه راهی نزدیک میشی سامانتا و اون آدم مقابلت، شایدم رسیده باشی بپا ردش نکنی.

 

آخرین بغل خداحافظی رو با چشم های نمدار و بغض جا خوش کرده توی گلو بهم میده و با فین فین و کلی ادا اطوار با اعتراضی نمایشی عقب میکشه..

_بسه بابا بکش کنار تمومم کردی، هی فشار میده .. نمیگه اون پایین شیرفلکه باز میشه.

_سامانتا خانوم نمیخوای عروس منو بهم پس بدی؟

 

دستی زیر چشمم کشیده و لبخندی به روی شاه داماد امشب میپاشم.

_والا استاد دارم توصیه های آخر و بهش میکنم یه وقت فردا با پست پیشتاز پس نفرستینش.

مریم با ایشی خودشو آویزون بازوی شوهرش کرده و عشوه طور میگه..

_محلش نده عزیزم، دخترای ترشیده به مرور عقلشون پاره سنگ برمیداره.

بی صدا لب میزنم..

_خاک تو سر بیشعورت کنن..

 

خارج از تالار و دستی که بین اون همه جمعیت در حال خروج یا معطل دور کمرم حلقه و به خودش کلید میکنه.

گرما و عطر تنش آرامش بخشه .. انتهای مسیر یکطرفه من با این آدم جفت میشه!؟

_به چی فکر میکنی؟

_به مسیر..

_همیشه به یکجایی میرسه..

نگاهم توی تاریک و روشن هوا روی صورتش میشینه.. چه اهمیتی داشت چند نفری که اطرافمون و گرفته بودن چه فکری درموردمون میکردن!؟

_به دلخواه خودم یا به میل تو؟

 

اشاره ام به بازوی دور کمر و انگشت هایی که با سوالم پهلوم و مشت میکنه.

_تا وقتی دلت نخواد هیچکی نمیتونه جایی که دوست نداری ببرت..

 

اینو درست می‌گفت به احتمال نودو نه درصد اگر دستش و برمی‌داشت بازهم همپاش میرفتم.

به نظر،.. من به این سه راهی رسیده بودم فقط نمیدونستم این همراهی همینطور که برای من دائمی بود واسه طرفم هم بود.

 

****

دوستای عزیزم خیلیا توکانال اعتراض میکنید که پارتا کوتاهه وکند پیش میره این دست من نیست ، فایل کاملش رو تو سایت گذاشتم برای کسایی که میخان زودتر تموم شه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 100

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…
رمان کامل

دانلود رمان خط خورده

  خلاصه: کمند همراه مادر میان سالش زندگی میکنه و از یه نشکل ظاهری رنج میبره که گاهی اوقات باعث گوشه گیریش میشه. با…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_مقصود

خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده…
اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
10 روز قبل

ممنون گلم🌹🌹

یاس ابی
9 روز قبل

دستت طلا ولی چون فایل کاملش هست پس میشه یکم بیستر گذاشت دیگه 😍

خواننده رمان
9 روز قبل

چرا گل گازانیا و شوکا رو نمیذارید؟
خیلی کم ازشون پارت میذارین🤐
مگر دو روزی یه پارت نباید بیاد ازشون؟

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x