رمان از کفر من تا دین تو پارت 338

4.5
(48)

 

 

اما هیهات از توهماتش.. مردک پیر خرفت فکر میکرد اگه خودشو به عنوان فک و فامیل من نشون بده با توجه به شایعاتی که پشت من و نوه اش توی بازار کارمون پیچیده بود میتونه دهن یاوه گوها رو ببنده.

چند باری که خواسته بود به بهانه ای به پری نزدیک بشه و زهرش و به دخترک بینوا بریزه که با تهدید و خط و نشون عقب نگهش داشتم اما بعید میدونستم حالا حالاها دست از سرمون برداره.

 

بدجوری از روز دادگاه سوخته بود.. اصلا کرک و پری براش نمونده بود که کُری بخونه.

حاملگی و داشتن نتیجه از من؟! اوووف مثل بمب صدا کرد.. قیافه شون دیدنی بود.

به سمت اتاق قدم برمیدارم و در با صدای آهسته ای روی لولا چرخ میخوره.. جز نور آباژور گوشه اتاق همه جا تاریکی مطلق، برای مطمئن شدن از احوال دخترک به تخت نزدیک میشم و بعید نیست همچنان زل زده باشه به نقطه ای نامعلوم توی تاریکی..

 

با دیدن تخت خالی و مرتب که کسی بهش دست نزده به آنی چهره ام توهم میره و باز کجا غیبش زده ؟.. چرا نمیتونه بدون دردسر چیزی رو که بقیه ازش انتظار دارن رو انجام بده.

همونطور که عقب گرد میکنم طرف درد، سینی غذا رو از گوشه چشم رد میکنم و یه صدای موذی توی گوشم میگه..

اگر اینجور بود چه فرقی با دخترای دیگه برات داشت !.. اونوقت الان اینجا چیکار میکرد؟ اونم ور دل تو اما بازم دلتنگش باشی ؟

 

به در نرسیده سایه ای رو گوشه اتاق تشخیص میدم..

نفس پر حرصی کشیده و میرم بالا سرش و منتظر عکس العملی ازش میشم..

اما نفس های منظم و تنی بی حرکت میگه دخترک به خواب رفته.. دست زیر پاهاش انداخته و این شلوار جین از کی پاشه و هنوزم درش نیاورده.

مسیرم میشه تختی که شاید کمی در کم کردن دلتنگی موثر باشه..

 

دارویی که توی غذا و نوشیدنیش ریخته بودم اثر کرده و تونسته برای چند ساعتی چشم های خسته و خونینش و ببنده تا شاید کمی به یه آرامش نسبی برسه.

شلوار و از پاهاش پایین کشیده و شومیزش و از تنش در میارم دلم نمیخواد چیزی تنش کنم اما میدونم موقعیتی نیست که به دل خودم راه بیام و هرچند جز بغل کردنش و لمسش توقعی ندارم اما بعید نیست با دیدنش روی تختم آشوب به پا کنه، چه برسه که ببینه جز دو تیکه لباس زیر چیزی هم تنش نیست و تنگ دل من خوابیده.

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان سالاد سزار

خلاصه: عسل دختر پرشروشوری و جسوری که با دوستش طرح دوستی با پسرهای پولدار میریزه و خرجشو در میاره….   عسل دوست بچه مثبتی…
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x