رمان از کفر من تا دین تو پارت 340

4.6
(51)

 

 

خاتون با دیدن وضعیت سامانتا که بدتر از قبل شده بود پیشنهاد میده بهتره سریعتر برسونیمش دکتر..

ملافه رو میپیچم دورش و با همون سرو شکل بلندش میکنم.

_این چه وضعی؟ بزارش پایین پسر جون..

_برو کنار نمیبینی حالش بده؟

میره طرف کمد لباسام و غرغرکنان میگه..

_دختره رو لخت پتی زدی زیر بغلت کجا میبری؟! بلند شه ببینه با این وضع بردیش بیمارستان تمام موهات و دونه دونه میکنه.

 

خب پر بیراهم نمی‌گفت با شک و دودلی از لب در برمیگردم و دوباره میزارمش روی تخت که خاتون با یکی از شلوار گرم کنام میاد و کنارم میزنه و تیشرتی روهم طرف خودم میگیره..

_خودتم همچنین مجاز نیستی لخت بری تو خیابون.. لباس بپوشی بد نیست..

 

کلافه از امرو نهی که میکنه تیشرت و از سرم رد میکنم که ملافه دخترک کادو پیچ و باز کرده و با نگاه چپ چپی دوباره برمیگرده طرفم ..

_کم دیدیش حالا نگاه نگاهت برا چیه؟ مثلا عجله داشتی ها! برو ماشین و بیار جلوی پله ها..

عجبا… گوشی و از روی دراور چنگ میزنم و میرم دنبال اوامرش..

 

دکتر تب عصبی رو تشخیص میده و میگه اگر چند ساعتی بمونه بهتره..

_من هستم پاشو برو به کارات برس..

پوفی میکشم و خودم و روی صندلی تخت شو کنار دیوار جابه جا کرده و چندتا پیامک دیگه ارسال میکنم..

_فوقش یکی دو ساعت دیگه روبه راه میشه باهم میریم.

_جدیه؟

_چی!

 

همونطور که دست سامانتارو جابه جا میکنه تا راحت تر سُرمش بره دوباره میگه..

_رابطه تون جدی؟

چینی بین ابروهام میفته.. و چشم ریز میکنم روش که خیره شده بهم..

از جا بلند شده گوشی رو توی جیب کت اسپرتی که لحظه آخر پوشیدم انداخته و میرم طرف تخت..

دستم و روی صورت رنگ پریده اش میزارم و به نظر دمای بدنش و لرزشش کنترل شده.

_انقدر تو خودش ریخت و دم نزد که بدنش هم کم آورد. طفلک بیچاره.. از دست دادن مادر خیلی سخته، مخصوصا اگر تنها کست بوده باشه.

 

نفسی گرفته و نگاهم و از صورت معصوم سامانتا گرفته و میدم طرفش و دست به سینه و حق به جانب میگم..

_منظور؟

فقط نگاهم میکنه..

_من قرار نیست از تنهاییش سواستفاده کنم یا سرب داغ بریزم تو گلوش..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 51

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آمال

  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و…
رمان کامل

دانلود رمان درد_شیرین

    ♥️خلاصه: درد شیرین داستان فاصله‌هاست. دوریها و دلتنگیها. داستان عشق و اسارت ، در سنتهاست. از فاصله‌ها و چشیدن شیرینی درد. درد شیرین داستان فاصله. دوری ها…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x