رمان از کفر من تا دین تو پارت268

4.5
(85)

 

 

چند دقیقه بعد صدای حرکت چند ماشین و تاریکی که همه جا رو در بر می‌گیره اما سکوت شکسته شده و صدای همهمه هامرز و نگهبان ها خیابان و پر میکنه.

سروشی که بین جمعیت حاضر ندیدمش اما حالا صداش میومد که با پرخاش با نگهبان های عمارت صحبت میکرد.

 

من اما هنوز خف کرده پشت ماشین تنم و پایین کشیدم سر روی زانوها گذاشته، نگاه آخر و با جمله های اخطار آمیز بارها با خودم مرور میکنم.

در ماشین باز شده با استشام عطرش نفس عمیقی میکشم مقداری آرامش و به اعصابم هدیه میکنم.

بالا کشیده میشینه داخل ماشین و بلاخره وارد حیاط عمارت میشیم.

_درست بشین کمرت شکست.

 

میتونم خودداریش و توی لحن صداش تحسین کنم اما توان رویارویی باهاش و ندارم.

پارک دوباره ماشین پله های ورودی و لحظه پیاده شدن و یادآوری میکنه.

سر بلند میکنم و نگاهم روی چهره خشک و سرد هامرز میچرخه.. از همون چیزی که میترسیدم.

_اینم عمارت حالا تشریف برو پایین.

 

این مرد کینه جو تر از اون بود که گناه پدربزرگم و پای من ننویسه. چطور انتظار داشتم منو بیشتر از یک طعمه یا دلیل برای انتقام و رها کردن خودش از یک کینه چند ساله ببینه.

تازه منه خوش‌خیال میخواستم امشب در مورد خودمون و رابطه ای که اسمی براش نیست باهاش صحبت کنم.

 

پوزخندی به افکار دختر رویا باف وجودم میزنم. من هنوزم همونم دختر بچه خیال پرداز زود باور که کوته فکرانه جمله ” به خوبی و خوشی تا آخر عمر باهم زندگی میکنن” تو ذهنم به باور رسیده.

پیاده میشم و به طرف پله ها حرکت میکنم و صدای حرکت دوباره ماشین بدون هیچ صدای پای دیگه ای از پشت سر منو سرخورده تر از قبل میکنه.

 

پاهای سنگینم تن خسته و ذهن آشفته ام رو تا بالا میرسونن و نیمه تاریک بودن سالن توی زوق میزنه.

نه از خاتون نه هیچکس دیگه خبری نیست. دیر وقت بود اما نه اون قدر که اول سری به مادرم نزنم.

مستقیم میرم طرف اتاق و باز بودن درو و روشنایی لامپش متعجبم میکنه..

 

صدای زمزمه های خاتون کنار تخت مادرم لبخند نیم بندی روی لب های بی حالتم میاره و چه خوبه که هنوز بین این همه مدعی که منو از هم طلب دارن دلیلی برای لبخند زدن دارم.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 85

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
3 ماه قبل

دستت در نکنه قاصدک جونم.اگر تا حالا یک هزارم درصد,دقت کنید,یک هزارم درصد به این رمان امیدوار بودم,ولی الان دیگه صد درصدددددد مطمئنم نویسنده ما رو اسکل کرده🤕😓

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x