۱ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت333

4.5
(65)

 

باهاش موافقم..
_کارهای وحشتناکی که بعضی از آدما به اسم احساس و عشق در حق همدیگه میکنن هم حیوونا باهم نمیکنن..
تازه اسمشون روشه حیوون بدون درک و شعور، اما به خیلی از آدما شرف دارن. حداقل میشه به خوی حیوانیشون نسبت داد ولی هستن کسایی که ادعای درک و شعورشون گوش فلک و کر کرده اما در اصل در مقام یک حیوون تنزل کرده و رفتار میکنن.

در مقابل نطق غرایی که میکنم جز احساس تحریک شدگی مردانه اش که پشت کمرم خودی نشون میده جوابی نمیگیرم و ناباور به چشمکی که رووونم میکنه زل میزنم..
_دوباره داری خوشمزه بازی در میاری.! میدونی الان دستم برای هر تنبیهی بازه؟

واقعا؟!.. الان از این حیوون و شعور وووو تنها چیزی که درک کرد طغیان هورمون های مردونش بود!؟
زیر شکم و کمرم برای لحظه ای خودی نشون میدن و این زبون سرخ و لعنت میکنن.
_به تو که نگفتم حیووون.. ها؟ مگه حیووونی! توکه اصلا ادعا نداری؟ داری! تازه کلی هم احساساتی..
اصلا هم به راز بقا و تولید مثل اهمیت نمیدی..؟ میدی!
_الان به تنها چیزی که اهمیت میدم تویی..

صدای خشدار و لب هایی که مسیرش میشه بلعیدن زبون سرخی که حالیش نمیشه چی بلغور میکنه..
چی میخواستم چی شد.. مثلا داشتم از زیر زبونش حرف میکشیدم اما یه جوری پیچوند که حالا دارم زیر حرکت تحریک آمیز دستاش به خودم میپیچم.

نهار خوردیم یا به نظر میومد که نهاره چون نه قیافش به غذا شباهت داشت نه زمانی که بیشتر به عصرونه میخورد..
یک غذای من درآوردی اما برای شکم گشنه ما موهبت و هر دو باهم برای از قحطی مُردن و مخلوط و پختن مواد غذایی عجیب استعداد داریم.
از بیرون چیزی سفارش نداد و حتی گوشیش رو بعد اینکه دوباری زنگ خورد و نمیدونم مخاطب پشت خط چی گفت، خاموش و به کل جمعش کرد.

تمام روز غافل از هیاهوی خارج از این چهار دیواری لاکچری بدون درگیری های فکری و روحی که دورمون و گرفته، حتی ثانیه ای ازم جدا نشد و این از مردی با توجه به سبک زندگی که داشت تنهایی یکی از اصول روتین و روزمره اش بود بعید بود.
اما این شگفتانه ها ادامه داشت و من با وجه دیگه ای از هامرز که بسیار با ملاحظه بود و با آرامش غریبی رفتار میکرد آشنا شدم.

 

طوری راحت و آسون رفتار میکرد که انگار سال هاست باهم همخونه ایم و شبانه روز ور دل هم بودیم.
نمیدونم شاید هم من سخت میگرفتم و فکر میکردم زندگیم با همبستر شدن با هامرز کن فیکون شده و شکل عجیبی به خودش گرفته.!

فیلم دیدیم نه خانوادگی یا حتی عاشقانه.. یه اکشن تمام عیار با زبون اصلی و بدون سانسور..
با کلی صحنه از زن هایی که با کمترین حد ممکن پارچه، تو کافه ها رقص میله میرفتن و با هر بار دیدنشون وسط سکانس های حساس مافیایی سر برداشتن کنترل تو سرو کله هم می‌پریدیم و تا به خودمون بیایم نصف فیلم رفته بود و کار ما به ماچ و بوس و لب رسیده بود.

هوای عجیبی که یهو دلش باریدن خواست و هامرزی که با یه دبه بزرگ حلبی که نمیدونم توی این پنت هوس لاکچری از کجا پیداش کرد پشت ساختمون زیر آلاچیق رویاییش آتیش به پا کرد و چندتا سوسیس سیب زمینی تنوری شد شام بی وقتمون..

سوسوی چراغ های رنگ و وارنگ شهر توی سرمای شبونه وقتی یه آتیش نسبتا بزرگ جلوت و یه تن بزرگ و داغ از پشت بهت چسبیده و لای پتو تو بغلش گرفتت نمای جذاب و بسیار زیبایی از یک زوج عاشق و فارغ و به نمایش میزاره.

بلاخره همونطور که هوسش و داشتم با سری روی سینش جمع شده توی بغلش به خواب رفتم و تنها زمانی احساس معلق بودن کردم و پلک های خسته ام رو تکونی دادم که توی تخت لباسم و که در واقع تیشرت مردونه خودش بود و از تنم بیرون کشید و از پشت بغلم زده، دوباره با تمام خجالتی که به هیچ جا‌ش نگرفت به عالم بیخبری فرو رفتم.

صدای سوت مانندی رفته روی روانم باعث شد دل از رویایی که میدیدم بکنم. برعکس شب قبل و کابوس های بی سروته و دلهره آور دیشب تماما رویا بود و سرخوشی..
غلطی میزنم و نه از جای سفتی که توش زندانی بودم خبری هست نه زندان بانم.
_هامرززز!

صدای خشدار و خواب آلودی که به زحمت شنیده میشد دنبال مرد دیشبی میگرده.
با دو چرخش به طرفین و نگاه گذرا متوجه غیبتش با اون حجم بزرگی که قایم کردنی نبود میشم و صدای زنگی که دوباره از سر گرفته شده و روی اعصابم رفته.

تیشرت افتاده روی صندلی رو از سر پایین میکشم و موهای وِلی که حتی یک لحظه نگذاشت ببندمشون و از بس دستش و توشون حرکت داد و چنگ زد به شدت پریشون بودن، آشفته دورم ریختن.
_هامرزززز؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 65

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آن شب

          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…
رمان کامل

دانلود رمان اقدس پلنگ

  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
13 ساعت قبل

ممنون قاصدک جان

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x