رمان شالوده عشق پارت360

4.1
(80)

 

 

-چی؟!

-پانیذو میگم. همونی که با همکاری مامان خدابیامرزت بلایی نموند سرم نیاورده باشه! چون عوض شدی اونو نشوندی کنارت؟ یا چون دوسم داری؟!

ناباور نگاهم می‌کرد.

نگاهش نشان می‌داد که حتی به این موضوع فکر هم نکرده!

-اصلاً اینجوری نیست. لعنت به من چرا حواسم به این نبود! گوش کن از وقتی بیرونش کردم به جون خودت تو خونه راهش ندادم اما چون این شام برای گندم بود سوما دعوتش کرد. آراسته هم خواهش کرد بذارم حداقل تو خوشحالی گندم شریک بشه و…

انگشت اشاره‌ام را روی لب هایش گذاشتم تا ادامه ندهد.

-نمی‌خواد توضیح بدی. برای همه‌ی اینا دیگه خیلی دیره. حق با رادانه تو دیر کردی امیر اونم خیلی زیاد!

کشتی هایش یک به یک در چشمانش غرق می‌شدند!

برگشتم و مابقی مسیر را طی کردم و این بار دیگر صدایم نکرد…!

_♡_

چند تقه به در زدم و وارد اتاق شدم.

حضورم را که حس کرد، سریع به سمتم چرخید و نگاه دلگیرش را به چشمانم دوخت.

 

 

بعد روزها دوری و فرار بالأخره مقابلش قرار گرفتم.

باحظ به کت و شلوار تنش و موهای سشوار شده‌اش نگاه کردم و جلوتر رفتم تا کروات شلش را مرتب کنم.

-چه دوماد اخمویی!

-…

-حیف شما نیست آخه با این همه جذابیت اینجوری اخم می‌کنی آقا رادان؟!

-کجا بودی؟ چرا جواب هیچ کدوم از زنگ هامو ندادی؟!

صدایش به شدت غمگین بود.

آه عمیقی کشیدم.
چقدر دلم می‌خواست در همچین روزی کمی هم که شده شادتر بود!

-شمیم؟

-نمی‌خواستم فکرتو به هم بریزم، باید برای عروسیت آماده می‌شدی.

-اما نبودنت بیشتر منو به هم می‌ریزه، هنوز اینو نفهمیدی؟!

لب گزیدم و چهره‌اش را با عشق برانداز کردم.

دیر با هم آشنا شده بودیم. بد با هم آشنا شده بودیم و بی‌قصد ضربه های بدی به زندگی‌ام وارد کرده بود اما احتمالاً فقط خدا می‌دانست که این برادر ناخوانده تا چه حد عمیق و وحشیانه برایم عزیز است!

سلام عزیزای دلم…

دوستان یه مسابقه قراره براتون بذارم.

تیزرهای مربوط به رمان شالوده عشق…
یا کاورها…
و یا عکس نوشته هایی که مربوط به رمانه.
( مکالماتی که دوست داشتید رو باهاش عکس نوشته درست کنید)

هر ادیتی که دوست دارید رو حاضر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان گناه

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا…
رمان کامل

دانلود رمان دیازپام

خلاصه:   ارسلان افشار مرد جدی و مغروری که به اجبار راضی به ازواج با آتوسا میشه و آتوسا هخامنش دختر ۲۰ ساله ای…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x