رمان شوکا پارت ۸۵

4.2
(149)

 

 

🤍🤍🤍🤍

 

” یاسین ”

 

 

مشت سخت شده‌ام را کنار پایم نگه داشتم تا بی‌تردید روی فک و دماغش ننشیند.

پسره‌ی احمقِ بی‌مسئولیت!

 

– این دو روزه کدوم قبرستونی بودی؟ هرچی بهت زنگ می‌زنیم تلفنت رو جواب نمی‌دی. تو عرضه نداری شلوار خودت رو بالا بکشی، اون‌وقت واسه من بچه پس انداختی؟! بزنم دندون‌هات رو بریزم تو دهنت؟!

 

چشم‌های سرخش را بست و درمانده ناله کرد.

– داداش به خدا غلط کردم… نیومدم، گفتم عصبانیتت بخوابه بعد بیام.

 

یک ضرب از جا بلند شدم و یقه‌اش را چنگ زدم.

کمرش را به دیوار کوبیدم و بی‌توجه به صورت جمع شده از دردش غریدم.

– تو انقدر بی‌غیرتی که با خودت فکر نکردی دو روز نباشم پدر مادرم نگران نمی‌شن؟

حیف… حیف که مراعات این زن و مرد رو کردم وگرنه نه‌تنها عذر نبودت رو موجه نمی‌کردم، بلکه آبروتم می‌بردم پسره‌ی خر! تو از کی انقدر بی‌آبرو شدی؟! از کی انقدر بی‌شرف شدی؟!

 

 

– بابا مگه من چیکار کردم؟ صیغه‌ش کردم تا گناه نباشه… باز شدم بی‌شرف؟

 

دستم ناخواسته بالا رفت و محکم روی صورتش نشست.

صدای سیلی محکم و نفس‌های تند من در اتاق پیچید و یاسر در برابرم فقط دست مشت کرد.

– من نوکرتم… هرچقدر هم بزنی، سرم بره کاری نمی‌کنم ولی الان من به کمکت نیاز دارم. اون بچه باید بمیره… آقا نمی‌خوامش، زوره مگه؟!

 

ای کاش خفه می‌شد و زبان دو متری‌اش را غلاف می‌کرد تا کمتر از دستش شکار شوم.

 

انگشتم را تهدیدوار جلویش تکان دادم.

– یاسر به والله‌ علی می‌گیرم جوری می‌زنمت که تا عمر داری یادت نره! بی‌غیرتی گناهت رو گردن نمی‌گیری؟!

 

– بابا می‌گم گناه نکر…

 

با دادی بلند صدایش را در نطفه خفه کردم.

– کم مثل کودن‌ها یه حرف رو تکرار کن. وقتی که پای یه بچه رو به این دنیا کشوندی یعنی گناه کردی، وقتی حاضر نیستی مسئولیتش رو قبول کنی گناه کردی، وقتی حرف از مرگش می‌زنی گناه کردی…. خوب و بد کار تو رو چهار تا آیه مشخص نمی‌کنه احمق!

 

رهایش کردم و عصبی سر جایم برگشتم.

یک لحظه دیگر نزدیکش می‌ماندم، شک نداشتم خشمم را روی سر و صورتش خالی می‌کردم.

 

 

🤍🤍🤍🤍

 

وحشتم از آینده تمامش تبدیل به غصبی فراگیر شده بود.

ترس از آبروی خانواده‌مان، ترس از اینکه با چه کسانی طرف هستیم و قرار بود چه اتفاقی بی‌افتد.

ماجرای پیش آمده به زبان، ساده و در واقعیت وحشتناک‌ بود.

 

 

یک مسکن را از ورقش بیرون کشیدم و بی‌درنگ بالا انداختم.

بدبختی‌های خودم کم بود، فکر و خیال یاسر هم خواب و خوراک را از من گرفته بود.

 

– داداش… حالا می‌گی چیکار کنم؟ اصلاً راضی به سقط نمی‌شه. دیروزم باز رفتم دیدنش، این‌دفعه یه تیغ گذاشت کف دستم گفت باید خودم اون و بچه رو با هم بکشم… گیر عجب دیوونه‌ای افتادم. آخه یه لخته خون چیه که از احساس مادرانه برای من حرف می‌زنه؟!

 

چشم‌غره‌ی غلیظم حساب کار را دستش داد که راه آمده را عقب رفت.

چقدر یک آدم می‌توانست بی‌مسئولیت باشد؟!

 

برگه‌ای را از روی میز برداشتم و به جلو پرت کردم.

– اسم آدرس محل کار، دانشگاه، هرچی از دختره می‌دونی اینجا بنویس. می‌دم آمارش رو دربیارن. فقط دعا کن یاسر با آدم حسابی طرف باشیم، وگرنه باید قید آبرو و حیثیت رو بزنیم.

اگه طرف درست و حسابی بود، خودت می‌ری به مامان بابا می‌گی از یه دختر خوشت اومده تا بیان خواستگاری، اگر هم نبود، یه فکر دیگه می‌کنیم.

 

– ولی داداش…

 

دستم را به نشانه‌ی سکوت بلند کردم و گفتم.

– ولی و اما نداره. بچه نیستی یاسر که پا بکوبی زمین تا خواسته‌هات به عینه برآورده شه. پشت سرت آدم هست.

من، بابا، مامان، خاطره، شکوفه. هر اتفاقی بی‌افته دودش تو چشم هممون می‌ره.

 

***

 

– واه واه واه… بلا به دور باشه، توروخدا دیدی دختره رو؟! اون لباس بود پوشیده بود جلوی سه تا مرد نامحرم؟! خم شد چایی تعارف کنه، تمام پشتش از شلوار تنگ معلوم بود.

نمی‌دونم دقت کردی یا نه، خطِ وسط خشتکشم چنان افتاده بود بیرون که نگو! لعنت بر شیطون حروم‌زاده… آدم چه رفتارها که نمی‌بینه.

 

چادرم را روی دستم انداختم و به در نگاهی کردم تا یکی از مردهای خانه شنونده‌ی تعریف‌های خاتون نباشد.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 149

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان چشم زخم

خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
1 ماه قبل

مرسی قاصدک جان مثل همیشه منظم وزیبا دست نویسنده درد نکنه عزیزدلم 🥰🥰🥰

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x