۲ دیدگاه

رمان ماتیک پارت 215

4.3
(154)

 

ترگل گاز کوچکی به گوشت زد

شبیه به بچه‌هایی که تازه غذا خوردن را شروع کرده‌اند

 

_ وای چقدر خوشمزست

 

لادن دست به سینه نگاهش کرد

 

_ نامزدت نگران نشه

 

دخترک با صدای بلند خندید

 

_ امیر عادت کرده به غیب شدنای یهوییِ من!

 

ساواش با احترام تعارف کرد

 

_ به نامزدتونم بگید تشریف بیارن ، آشناشیم

 

لادن به سرعت جمله‌اش را قطع کرد

 

_ شاید بخوان تنها باشن عزیزم!

 

ساواش به عزیزم گفتنش ابرو بالا انداخت و ترگل سر تکان داد

 

_ نه اصلا! اتفاقا با امیر حوصلم سررفته بود!

همش با گوشیش مشغوله. زنگ میزنم بیاد

 

موبایلش را برداشت و از در بیرون زد

 

لادن شاکی به ساواش نگاه کرد و نیم‌خیز شد

 

_ چرا نامزدشو دعوت میکنی؟

تو نبودی میخواستی بندازیش بیرون؟

 

_ چرا انقدر مودی شدی تو؟

نگفتی دوستته؟ بد کردم دعوتش کردم بمونه؟

 

 

لادن بی توجه به او پوف کشید و دنبال ترگل از در خارج شد

 

_ ترگل جون

 

دخترک ایستاد

 

لادن هول شده خندید

 

_ به امیر زنگ زدی؟

 

دوست داشت صفتش را هم بگوید!

مثلا امیرِ بی شرف یا امیرِ عوضی اما نشد!

 

_ مشغول بود! خدا میدونه باز با کدوم شریکش حرف میزنه

الان دوباره میگیرم

 

_ نگیر!

 

ترگل بهت زده نگاهش کرد و لادن نوک زبانش را گزید

 

یادش باشد هرگز تست بازیگری ندهد و سمت این کارها نرود

هیچ استعدادی نداشت!

 

_ یعنی… می‌دونی … ما تازه عروس دومادیم

 

ترگل متفکر سر تکان داد

 

_ ئه؟ فکر کردم چندساله ازدواج کردید

 

_ داستانِ ما فرق داره … میدونی … من با مادرشوهر و سه تا خواهر شوهرام زندگی می‌کنم

 

ترگل با تعجب چهره اش را جمع کرد

 

_ وا! سخت نیست؟

 

_ خیلی سخته! در اصل اومدیم اینجا که با شوهرم چیز کنیم … یعنی چطور بگم؟ یکم دوتایی تنها باشیم! ببخشید رک میگما

 

 

 

ترگل ثانیه‌ای وارفته نگاهش کرد و بعد بهت زده خندید

 

_ فکر کنم فهمیدم!

 

لادن مات سر تکان داد

 

_ نه نه! منظورم اونی نبود که تو فهمیدی!

منظورم این بود مثلا دوتایی با هم غذا درست کنیم ، با هم غذا بخوریم و از اینجور کارای دوتایی دیگه

 

ترگل لب هایش را روی هم فشرد

 

_ متوجهم!

 

لادن معذب نفسش را بیرون فوت کرد

 

_ امیدوارم ناراحت نشده باشی

اگرنه باور کن خیلی مشتاقم با نامزد محترمت آشناشم

 

ترگل اینبار راحت خندید

 

_ پس برگشتیم تهران بیشتر آشنا میشیم

 

لبخند لادن اینبار واقعی بود و لحنش مرموز

 

_ البته … البته که بیشتر آشنا می‌شیم

 

شماره‌اشان را رد و بدل کردند اما ترگل دست بردار نبود

 

سمت خانه برگشت و صدایش را بالا برد

 

_ از ساواش خدافظی کنم!

 

لادن مصنوعی لبخند رد و زیرلب غرغر کرد

 

_ چه زودم پسرخاله شد دختره‌ی نچسب

 

 

 

سه چهار دقیقه‌ای منتظر برگشتش ماند اما خبری نشد

 

کلافه پوف کشید و با قدم های محکم وارد خانه شد

 

ساواش آرام و مردانه می‌خندید اما ترگل قهقهه می‌زد

 

کنار ساواش ایستاد و دست به سینه به او تکیه داد

 

_ قرار بود خدافظی کنی ترگل جون

 

ترگل آرام به بازوی ساواش کوبید و خندید

 

_ شوهرت خیلی خوبه لادن ، قدرشو بدون!

 

لادن مصنوعی لبخند زد

 

_ نامزدت نگران نشه عزیزم

 

ترگل گونه‌اش را بوسید ، انگار که سال‌هاست میشناسدش!

 

_ پس با هم در ارتباطیم هانی ، بابای

 

لادن با حرص لبخندی زد و دستش را در هوا تکان داد

 

_ بابای عزیزم بابای!

 

به محض بسته شدن در لبخند نمایشی اش محو شد

 

شاکی سمت ساواش برگشت و غرید

 

_ چه امروز خوش اخلاق شدی استاد دانش‌پژوهِ گوشت تلخ!

 

ساواش از گوشه چشم نگاهش کرد و با تاسف سر تکان داد

 

لادن اما دست بردار نبود

 

دهانش را کج کرد و دستانش را کج و معوج در هوا تکان داد

 

_ ددی راست می‌گن!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 154

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان بومرنگ

خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم…
رمان کامل

دانلود رمان موج نهم

خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست…
اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
21 روز قبل

خدا کنه نویسنده از خر شیطون پایین اومده باشه از این ببعد زودتر پارت بذاره

Fary
21 روز قبل

دقیقا منظور لادن چی بود که دختره رو آورد خونه بعد بلافاصله انداختش بیرون !؟
خوب اینکه الان میره به امیر میگه که با یک زن وشوهر آشنا شدم اسمشون لادن و ساواش هست!!!

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x