رمان ماتیک پارت 216

4.2
(189)

 

 

 

_ مودب باش!

 

لادن محکم به بازویش کوبید

 

_ دفعه آخرت بود کنار من لاس میزدی!

 

_ من لاس بزنم؟‌ با زن شوهر دار؟

 

لادن دوباره ادا در آورد

 

_ شوهرت خیلی خوبه لادن ، قدرشو بدون!

 

با حرص ادامه داد

 

_ باید می‌گفتم خوبیاش برای شماست ترگل جون! با من مثل سگه!

 

_ لادن! دهنتو برای من کج نکن

 

لادن با جدیت بازویش را نیشگون گرفت

 

_ ساواش … بذار تعارفو باهات کنار بذارم خب؟

من بخاطر این کنکور کوفتی و استرسش تایم پریود و همه چیم بهم ریخته

بعضی وقتا که از زمین و زمان شاکی‌ام دوست دارم به یه چیزی گیر بدم

حالا چی بهتر از یه شوهرِ لاسو که نیشش برای دخترای دیگه باز میشه و به زن خودش فقط امر و نهی می‌کنه؟

 

انتظار داشت ساواش اعتراض کند اما اینطور نبود

 

در کمال تعجب او تنها لبخندی کج زد

 

_ بخاطر هورموناته عزیزم!

 

 

 

برو بابایی زمزمه کرد و وارد خانه شد

 

پشت پنجره ایستاد و مغموم خیره‌ی بیرون شد

 

دلش شنا در دریا می‌خواست اما ساواش انگار از دنده چپ بلند شده بود

 

مردکِ لجبازِ اعصاب خورد کن

 

_ به چی اینطوری زل زدی؟

 

_ یه پسره با لباس زیر رو تراس روبرویی داره برام دست تکون میده

 

ساواش با اخم دو قدم بلند برداشت و خودش را به او رساند

 

_ غلط اضافی کرده ، کدوم ویلا؟

 

لادن کلافه پوف کشید و سرتکان داد

 

آرام زمزمه کرد

 

_ دست از سرم بردار ساواش

فکرم مشغوله

 

_ الکی گفتی؟

 

_ نمی‌دونم شما مردای ایرانی چرا فکر می‌کنید عالم و آدم تو نخِ زن شمان؟

معلومه جنس خراب خودتونو خوب می‌شناسید

 

ساواش پوزخندی زد و کنار رفت

 

لادن صدایش را بالا برد

 

_ تو اگر به زنِ کسی نگاه بد نکنی ، کسی هم به زنت نگاه نمیکنه ، تموم؟

 

 

 

ساواش جوابش را نداد

 

سمت قهوه‌ساز رفت و موضوع را تغییر داد

 

_ نگفتی به چی فکر می‌کنی

 

لادن نتوانست بگوید به امیر و نقشه هایی که در آینده دارم تا شما جماعتِ دهن بین را سرجایتان بنشانم!

 

_ یاد نوجوونیم افتادم که وقتی میومدیم شمال برعکس الان چقدر بهم خوش می‌گذشت!

 

ساواش پوزخند زد

 

_ چیکار میکردی که خوش میگذشت؟

 

_ مایو می‌پوشیدم شنا میکردم!

یه بار با عباس مسابقه دادیم

نزدیک بود غرق شم… یادش بخیر

 

ساواش از بالای فنجان قهوه با اخم نگاهش کرد

 

_ عباس؟!

 

_ داداشِ دومادمون

 

ساواش پوزخند زد

 

_ هنرنماییای خانوم تمومی نداره

 

لادن بی توجه به او وارد پذیرایی شد و به شکم روی کاناپه دراز کشید

 

فکر کرد… نزدیکی به ترگل بسیار آسان بود اما به حرف آورد امیر نه

 

برخلاف ترگل امیر زرنگ بود و به همین آسانی دم به تله نمی‌داد

 

باید نقشه‌ای دقیق می‌کشید که مو لای درزش نرود

 

 

 

با حرکت دستی روی باسنش از جا پرید

 

بهت زده و شاکی به ساواش نگاه کرد

 

_ هی … چیکار میکنی؟ بچه شدی؟

 

ساواش لب هایش را به هم فشرد تا نخندد

 

_ بچه ازین کارا می‌کنه؟

 

لادن با اخم غرید

 

_ بچه رو نمی‌دونم ولی تو رو مطمئنم از این کارا نمی‌کردی

 

ناچار پوزیشنش را تغییر داد و به پهلو خوابید ، پشتش را هم کامل به کاناپه چسباند

 

زیرلب با خودش غر زد

 

_ امنیت نداره آدم

 

ساواش همچنان دستش می‌انداخت

 

_ به ترگل گفتی تازه عروس دومادیم؟

 

لادن با اخم روی کاناپه نیم خیز شد

 

_ ترگل؟! مگه دخترخالته؟

 

_ چی بگم؟ فامیلشو می‌دونیم مگه؟

 

لادن کنارش نشست و بی میل توضیح داد

 

_ حوصله نداشتم نامزدش بخواد بیاد!

گفتم تاره عروس دومادیم ولمون کنه

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 189

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آچمز

خلاصه : داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به…
رمان کامل

دانلود رمان سایه_به_سایه

    خلاصه: لادن دختر یه خانواده‌ی سنتی و خوشنام محله‌ی زندگیشه که به‌واسطه‌ی رشته‌ی پرستاری و کمک‌هاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام…
رمان کامل

دانلود رمان ارکان

خلاصه: همراه ما باشید در رمان فارسی ارکان: زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان…
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x