رمان ماتیک پارت ۱۸۵

4.4
(289)

 

 

_ با کی قرار داری؟

 

_ بپوش لباستو بریم ، مغزمو خوردی

 

_ چطور من بی اجازه‌ی آقا حق ندارم از خونه برم بیرون

اون وقت تو دِیت میذاری؟!

 

ساواش دندان روی هم سایید

 

_ آره ، صبح جمعه دِیتِ کوه و کله‌پاچه

 

لادن پوزخند زد

 

_ بعید نیست

 

ساواش از کنارش گذشت و تلخ طعنه زد

 

_ مثل اینکه برعکس شده!

اونی که خیانت کرده شکاک از اب دراومد

 

لادن کلافه سری تکان داد اما ساواش ساکت نماند

 

_ هر وقت منو مثل خودت لخت تو بغل کسی دیدی دهنتو باز کن!

 

لادن با دلخوری و بغض به زمین خیره شد

 

دیگر حتی حال آزمون دادن هم نداشت

 

روی کاناپه زانوهایش را در آغوش کشید و ساکت ماند

 

ساواش کتش را پوشید و با دیدن دخترک که بغ کرده روی کاناپه نشسته بود سر تکان داد

 

_ پاشو بریم ، دیرت می‌شه

 

 

 

لادن بی صدا بلند شد و سمت اتاق قدم برداشت

 

همراه کوله‌ی صورتی رنگش بیرون آمد و زیرلب غرید

 

_ تنها میرم

 

ساواش با اخطار صدایش زد

 

_ لادن!

 

_ برو به دِیتت برس!

 

ساواش کلافه تشر زد

 

_ دِیتِ بابات؟

بچه‌ی سینا دنیا اومده ، عمه نهار دعوت کرده

 

لادن ابرو درهم کشید و تلاش کرد بینِ اسامیِ فامیلِ تحفه‌ی ساواش ، نام سینا را به یاد بیاورد

 

_ داداشِ اون دختره؟ سوگول؟

 

ساواش چپ چپ نگاهش کرد

 

_ پسرعمه‌ام!

 

لادن کوله اش را روی زمین رها کرد و ابرو بالا انداخت

 

_ دعوتت کردن؟!

 

ساواش کراواتش را برداشت

 

_ نباید دعوت میکردن؟!

 

لادن دست به سینه نگاهش کرد

 

_ تنها؟

 

 

 

_ بازجوییه؟

 

_ نه فقط میخوام بدونم اونا شعورشون نکشیده مرد متأهل رو با زنش دعوت کنن یا تو شعورت نکشیده اعلام کنی!

 

_ حرف دهنتو بفهم لادن!

اونایی که میگی خانواده منن

 

_ همونایی که بخاطرش داشتم می‌مردم

 

_ بخاطر غلط اضافه‌ی خودت داشتی میمردی

 

_ و البته دستِ بزن و تحقیرای شوهرم و دروغای مادرش!

 

ساواش کلافه پوف کشید

 

کراوات را مرتب کرد و اشاره زد

 

_ کوله‌اتو بردار بریم

 

لادن سر بالا انداخت

 

_ نمیام!

 

صدای ساواش اینبار عصبی و بلند بود

 

_ لادن!

 

_ منم باهات میام

 

_ کجا؟!

 

_ یا منم میام ، یا کلا نرو

 

ساواش خشمگین جلو آمد

 

در چند سانتی صورت دخترک ایستاد و با تحکم گفت

 

_ بیای که باز اعصاب هممون قهوه‌ای شه؟!

هم خودت اذیت میشی هم اونا

 

 

 

لادن محکم جوابش را داد

 

_ پس تو هم نمیری

 

_ نمیتونم نرم! ناراحت میشن

 

_ مهمه؟!

 

_ اونا خانوادمن!

 

_ من بخاطر تو و تهمتات ماه‌هاست خانوادمو ندیدم

 

_ میخواستی غلط بیجا نکنی که پدر مادرت شرم نداشته باشن حتی تو صورتت نگاه کنن

 

لادن غمگین پوزخند زد

 

_ پس حل شد ، هیچکس تنها نمیره پیش خانوادش

مخصوصا اگر خانوادش خرده شیشه داشته باشن

 

_ درست صحبت کن

 

_ لباساتو عوض کن حالا که قرار نیست بری

 

ساواش با تاسف سری تکان داد و نفسش را بیرون فوت کرد

 

_ آزمونت چی میشه؟

 

_ آزمون بعدی مطالب این آزمونم هست

اونجا جمع بندی می‌کنم

 

_ فقط از زیر درس در برو!

 

لادن به سرووضعش پوزخند زد

 

_ زیاد نمال استاد ، سوگول جون همینطوری هم میپسندت

 

_ مودب باش

 

 

 

لادن مقنعه‌اش را از سر در آورد و سمت حمام رفت

 

ساواش غرید

 

_ مگه دیشب نرفتی حموم؟ دیر میشه

 

_ کار دارم! کله سحر دعوت کردن؟

 

 

 

موهای خیسش را با سشوار حالت داد

 

حالا هر دو سمت موهایش فر های باز و زیبا داشت و تنها قسمت پشتی موها مانده بود

 

آرایش سبک و کمرنگی داشت

 

هیچ دلش نمی‌خواست سنش بیشتر دیده شود!

 

او همین حالا هم بعد از سه سال در کما بودن از هم سن هایش کمتر زندگی کرده بود

 

تاپ ساده‌ی سفید رنگش را پوشید و رویش شومیز تمام تورِ بدن‌نمایی تن زد که همراه شلوار مشکی پارچه‌ای‌اش دخترانه و زیبا بود

 

در آینه به خودش خیره شد

 

سنش بسیار کمتر دیده می‌شد

 

صدایش را بلند کرد

 

_ ساواش؟

 

برخلاف انتظارش با همان بار اول در چهارچوب در ظاهر شد

 

_ آماده‌ای؟

 

خیره‌ی دخترک بود

از آخرین باری که اینطور مرتب و آرایش شده دیده بودش زمانی طولانی میگذشت

 

 

 

لادن آب دهانش را فرو داد

 

زیر نگاهش داغ شده بود!

 

_ پشت موهام … دستم نمی‌رسه

 

ساواش تکیه اش را از دیوار گرفت و همانطور که دست راستش در جیبش بود آرام جلو آمد

 

_ چیکارش کنم؟

 

سشوار و برس را سمتش گرفت

 

_ دور این بچیشون ، سشوار رو بگیر روش تا فر شه

 

ساواش گیج نگاهش کرد

 

لادن قسمت فر شده را جدا کرد

 

_ این‌شکلی

 

ساواش با دقت موهارا دور برس چندین دور پیچید

 

چهره لادن در هم فرو رفت

 

_ اونطوری گره میخوره

 

_ دارم کاری که گفتی رو میکنم!

 

_ فقط یک دور بپیچ … آروم مو رو نکش

 

ساواش در آینه چپ چپ نگاهش کرد

 

_ چشم رئیس!

 

سشوار را دور کرد و مو را از برس فاصله داد

 

هیچ شباهتی به بقیه موها که خود لادن فر کرده بود نداشت

 

_ خوب شده؟ من نمیتونم ببینم

 

سر تکان داد

 

_ شبیه بقیه موهاته

 

لادن آرام زمزمه کرد

 

_ مرسی استاد

 

ساواش تکه‌ی مو را آرام روی گردنش گذاشت و لبخند کمرنگی زد

 

_ قابلی نداشت … فخرآرا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 289

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان سدم

    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
10 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hany
1 سال قبل

بیستتتتتتت

rana
پاسخ به  Hany
1 سال قبل

هجده بهتره ها😉

Rojina J
پاسخ به  قاصدک
1 سال قبل

😂😂😂😂😂وای خیلی سنگین بود قاصدک جون

rana
پاسخ به  قاصدک
1 سال قبل

اصلا بیست کمه براش😅

Rojina J
1 سال قبل

دارم امیدوار میشم 🥹

Yaso Noori
11 ماه قبل

سلام خسته نباشین ..
ولا مه خو واقعا ناامید شدم از نویسنده عزیز چون تقریبا چند هفته هست که از پارت جدید خبری نیست😔

Shiva
11 ماه قبل

این رمان جزوه بهترررین رمان های سایته چرا انقد ادمین بهش کم لطفه ما که کلی حمایت و امتیاز دادیم😿لطفننن بزار پارت جدید من تلگرامم مشکل داشت وگرنه اونجا خیلییی پارتا جلوتره

zeinab
پاسخ به  Shiva
10 ماه قبل

عزیزم چرا چرت میگی…شما کانال عمومی تلگرامشو یه نگاه انداختی؟؟هیلی عقبه پارتا تازه جاییه که ساواش لادنو از اون خونه خرابه آورده تو خونه خودش
و وی آی پی همین پارتای اینجاست

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x