رمان ماتیک پارت ۱۹

4.7
(44)

 

 

 

متوجه اطراف نبود

 

استخر عمق چندانی نداشت و هر دو زانویش به شدت از برخورد با کف درد گرفتند

 

خودش را بالا کشید و دستش را روی چشمانش گذاشت که صدای دخترانه آشنایی شنید :

 

_ کمک میخواید استـــــاد؟!

 

خشمگین چشمانش را باز کرد و خیره‌ی لادن شد

 

صدای نفس های عصبی اش را به وضوح میشنید و تنش از شدت خشم و حرص می‌لرزید

 

از میان دندان های بهم فشرده اش غرید :

 

_ تو الان چه گوهی خوردی؟!

 

لادن ابرو بالا انداخت

 

باورش نمیشد استاد خشک و جدی که میشناخت اینطور بی ادبانه صحبت کند اما به روی خودش نیاورد و شانه بالا انداخت :

 

_ پیشنهاد کمک دادم

 

ساواش خندید

 

لادن متعجب نگاهش کرد

 

انتظار هر واکنشی داشت جز این خنده خای عصبی

 

ساواش بلندتر خندید و بعد در کسری از ثانیه ساکت شد

 

لادن نگاه تهدید آمیزش را که دید فهمید چیزی سر جای خودش نیست

 

اب دهنش را فرو داد و ناخواسته عقب عقب رفت

 

نغمه هشدار داده بود

 

که امروز استاد دانش پژوه انگار از دنده چپ بلند شده است

 

که انگار دلش از جای دیگری پر است و منتظر بهانه‌ست که حرصش را سر کسی خالی کند

 

علاوه بر آن دخترها هم گفته بودند که چطور برای برخورد توپ با صورتش الم‌شنگه به پا کرده ست

 

ساواش خودش را با یک حرکت از استخر بیرون کشید و سمت لادن آمد

 

قبل از اینکه دخترک بتواند دور شود عصبی گردنش را از روی مقنعه گرفت و همان‌طور که سمت ماشینش می‌کشید با خشونت کنار گوشش زمزمه کرد :

 

_ فکر کنم وقتشه یکی این بچه بازیا رو تموم کنه نه کوچولو؟! خب من الان جوری تمومش میکنم که برای کل عمرت درس خوبی بشه و یک شبه بزرگ بشی

 

 

لادن ترسید

 

نخواست مقابل او ضعف نشان دهد اما ناخواسته دهان باز کرد تا جیغ بزند و کمک بخواهد که ساواش دستش را جلوی دهانش گذاشت و محکم فشرد

 

چشم‌های لادن گشاد شد

 

باورش نمیشد

 

از شدت تعجب حتی نتوانست دست و پا بزند

 

ساواش عصبی از پشت اردوگاه سمت اتومبیلش کشیدش

 

کمی که از اردوگاه دور شدند لادن بالاخره به خودش آمد و شروع به دست و پا زدن کرد

 

جیغ های بلندش پشت دست ساواش خفه شد

 

سعی کرد فکر کند

 

وقت زیادی نداشت و اگر واکنش نشان نمی‌داد دیر می شد

 

با یک حرکت چرخید و با ساواش رو در رو شد اما گردنش هنوز اسیر دست های مردانه او بود

 

پایش را بالا برد و با تمام توان زانویش را میان پای ساواش کوبید

 

ساواش از شدت درد زبانش را میان دندان هایش گرفت تا فریاد نزند

 

قرار نبود بحشان اینطور ادامه پیدا کند

 

اصلا مگر دخترک چند سال داشت ؟!

 

زیادی بچه بود هنوز

 

قرار بود در پارکینگ رهایش کند تا کسی صدایش را نشنود و بعد تهدیدش کند

 

شاید حتی گوشمالی کوچکی به دخترک میداد اما بیشتر پیش نمی رفت

 

ولی دخترک بد کرد

 

پا روی دمش گذاشت آن هم در یکی از بدترین روزهایی که ساواش تجربه می‌کرد

 

انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا ساواش بیش از حد پیش برود

 

عصبی و جنون آمیز موهای دخترک را از زیر مقنعه گرفت و دست دیگرش را دور کمرش حلقه زد و بلندش کرد

 

صندوق عقب ماشین راباز کرد وبی توجه به جیغ های دیوانه وارش در صندوق پرتش کرد و قبل ازینکه سعی کند بیرون بپرد در را بست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 44

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زلال
2 سال قبل

وای خاک عالم😱😱😱

نیلو
2 سال قبل

یا ابوالفضل بهش تجاوز نکنه😰💔

...
2 سال قبل

پارت جدید نیست؟

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x