رمان هیلیر پارت 171(فصل دوم)

4.2
(54)

 

 

 

 

همین! همین دوتا جمله ای که در غالب مکالمه با پنس از دهن عمو کشیده بودم مغزمو داشت می جوید.

 

سری تکون دادم. نمی خواستم به این مکالمه که مال خیلی وقت پیش بود فکر کنم.

 

داشتم روی تیتیراژ یه تیزر برای جشن صد سالگی کمپانی کار می کردم.

کیت نتاشو نوشته بود و من فقط قرار بود بزنمش….

 

– آب شده رفته توی زمین!

 

اون تیزر چند ثانیه ای اون یوتیوبر رو هم کیت قرار بود برام بنویسه . کلا کیت شده بود دست راست من.

چون من یه پیانیستی بودم که متاسفانه به شکل ناگواری نمی تونستم آهنگسازی کنم

 

برای کسی توی موقعیت من مثل این بود که انگار دستم قطع شده باشه!

همین قدر معلول شده بودم….

 

– آب شده رفته توی زمین!

 

کلافه لب گزیدم و زدم صفحهه بعد… چندتا از نتا رو امتحانی ردم… یه مشکلی داشت… اما نمی دونستم چه مشکلی! می دونستم ها! ولی کاری برای اصلاحش از دستم بر نمی اومد. باید دوباره کیت رو صدا می زدم تا بیاد و با غرغر نتا رو تغییر بده!

آخرشم نمی شد اونی که باید می شد و بدتر اعصابمو خرا بمی کرد.

 

 

 

 

من دیگه عادت کرده بودم به این که همه چیز اونی نشه که باید بشه…

خدایی بود که صبوری می کردن و منو این جا نگه دشاته بودن.

به خاطر موفقیت کاتایا بود!

بعد از گدشت سه ماه هنوزم که هنوز بود صدر جدول مونده بود.

 

– آب شده رفته توی زمین!

 

حالا باید برای آنتونیو استیو و جشن مزخرفش چه غلطی می کردم؟

کیش و مات که میگفتن همین بود!

بن بست!

 

خودمو تصور کردم که اسممو صدا می زنن برای اجرا و من چون کاری برای ارائه ندارم افتضاح به بار میارم و اصلا نمرم روی سن تا بشینم پشت پیانو.

به این فکر کردم که کحالا همه فکر می کنن من موسیقی متن کاتایا رو زاز کسی دزدیدم!

 

دلم میخواست عقده هامو روی سر یکی خالی کنم.

کاش ریک دوباره میومد تا سعی کنه مخمو بزنه. این طوری خالی می شدم.

 

– آب شده رفته تو زمین!

 

جیغ کشیدم:

 

– به کیرم! به کیرم که آب شده رفته تو زمین! خفه شو! بمیر! بمیر! بمیر!

 

سر که بلند کردم ارزو می کردم ای کاش لال بشم! ای کاش!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان کنعان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام…

دانلود رمان اقدس پلنگ 4.1 (8)

بدون دیدگاه
  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیره…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x