رمان هیلیر پارت 181

4.3
(39)

 

– روابط خاله زنک تو کمپانی من؟

– نه نه رئیس! باور کنید من و دلیار اون قدر هم باهم صمیمی نیستیم. حداقل دلیار نیست. برادرش اینا رو به من گفته تا مراقبش باشم و هواشو داشته باشم. تا الان هم خیلی کنظم و سر وقت بوده، کوچک ترین خلافی توی پروندش نیست. امشب… نمیدونم اما شاید یه اتفاق بدی افتاده…. برادرش می گفت دلیار خیلی حساس شده و حتی شنیدن یه اسم، یه اشاره کوچیک هم اونو آسیب پذیر می کنه و فکر کنم الان هم یه خبری از همون آدم شده… برادرش اومد…

– کیت…؟ کجاس… اوه!

– سلام آقای شرافت.

– سلام….

– امممم! عادل! ایشون رئیس کل و نوه و وارث اصلی والت دیزنی هستن. آقای ویل!

– اوه!

– خوشبختم آقای شرافت. کیت، به دلیار بگو فردا سریعا بیاد دفتر مرکزی. بعد از این که خودشو پیدا کرد و فهمید چه افضاحی توی

🎆HEALER
🖤#PART_869

 

– خداحافظ رئیس

– از آشنایی باهاتون خوشبخت شدم آقای ویل.

…..

– یا خدا! اخراج میشه؟

– نه! دلیار الان آس پیک دیزنیه. ولی توبیخ میشه. دلیار ش شده عادل؟

– یه کنتاکت کوچیکی با پدر و مادرم و یه نفر دیگه داشته و… اوه کیت تو واقعا دلت نمیخواد بدونی چه خونی توی ایران به پا شده!

– با اونی که ترکش کرده؟

– نه در واقع! با برادرش… و اون خبر نداشته که برادرش با دلیار تا این حد بهم نزدیک بودن و حتی از خود برادرش خبر نداشته. به پدرش زنگ زده و عمو هم رفته خونه ما و جنگ جهانی سوم به پا شده… من به زور جلوی مامان و بابامو گرفتم تا نیان این جا!

– حالا چی سر دلیار میاد.

– نمیدونم کیت… نمیدونم… دلایر پنج ماه تموم خودشو شکنجه داده. این یکی دیگه ضربه مهلکی بوده که این طوری از پا انداخته اتش.

– طفلی…

– دلم براش خونه… این بچه هیچ وقت زندگی نکرد. تا وقتی پیش پدر و مادرم بود اونا اذیتش کردن و وقتی از پیششون رفت فورا کس دیگه ای رو پیدا کرد که نابودش کنه.

🎆HEALER
🖤#PART_870

 

– واقعا حالش خوب وبد. وقتی داشتم می رفتم حدود دود سه ساعت بود ندیده بودمش و چون خیلی اوکی بود اخرین باری که دیدمش فکر نمی کردم خودشو به این روز بندازه و سریع رفتم خونه.

– اشکالی نداره کیت….فقط… میشه کمکم کنی بذارمش روی کولم…

– اره اره. فقط فردا خودت بهش یه پیش زمینه بده و بهش بگو بهم زنگ بزنه. باشه؟

– دستشو حلقه کن دور گردنم… باشه…

– خوبه..

– ام… ممنون کیت! خداحافظ…

– خداخافظ.

***
انگار تو سرم یه پدر سگی داشت درام می زد! درد می کرد… پر از سر و صدا بود.. حالت تهوع و سردرد تخمی و سرگیجه داشت پدرمو در می آورد.
به قول محمد علی شاه: از حال من بخواهید؛حال سگ!

دلم میخواست برم خونه، قرص خواب بخورم و چند ساعت بمیرم!
ولی تازه ظهر بود و هزارتا کار داشتم و هزار تا بلا سرم اومده بود

– رئیس چی گفت دلیار؟

🎆HEALER
🖤#PART_871

 

اخمی بهش کردم و گفتم:

– باهام حرف نزن!

نیشخندی زد و گفت:

– اوه انگار حسابی پرت رو چیده!

کاش پرم رو چیده بود. کاش زده بود توی گوشم یا چمیدونم! کاش حتی اخراحم کرده بود هر چیزی بهتر از حرفایی بود که بهم زده بود. من نمی دونم این چرخه باطل تا کی قرار بود تکرار بشه…

– خب… ام باید انتظارشو می داشتی دلیار! دیشب کف زمین روی پارکتا خوابیده بودی و دو رو برت پر از بطریای مشروب بود!
مثل یه مست خیابونی وسط بزرگ ترین و قدیمی ترین کمپانی انیمیشن دنیا! همین قدر نا متعارف و احمقانه…

پرسیدم:

– شایعاتی درباره حضور جو بایدن و لیدی گاگا شنیدم! اونم وسط دیزنی… وقتی من سیاه مست بودم! شنیدم روی باسنم جلسه گرفته بودن و به صورت لایو از سی ان ان پخش شده!

سری تکون داد و گفت:

– باسن تو اون قدری مرتفع نیست که بشه به عنوان میز ازش استفاده کرد.

ایستادم و با اخم نگاهش کردم. شونه ای بالا انداخت و گفت:

– اره خب حق با توعه! تو واقعا بدشانسی!

🎆HEALER
🖤#PART_872

راه افتادم. اولین دیدار رسمی من با ویل میتونست وقتی نشسته ام و دارم از ته دل پیانو می زنم و اشک از چشمام جاریه باشه.
اما شانس تخمی من اینو برام رقم زد که با نوه بنیان گذار دیزنی وقتی کف زمین افتادم و آب دهنم ریخته روی پارکتا دیدار داشته باشم.

حالم بد بود.
نمیخواستم یادم بیاد.

– حالا چی گفت بهت؟

جوابشو ندادم. از جلوی اتاق لوک رد شدیم و از بخت سیاه من سرشو بلند کرد و منو دید.
به کیت گفتم:

– یه تیر بزن تو پاش! فقط سمت من نیاد!

کیت با خنده به لوک گفت:

– الان نه لوک! اگه جونتو دوست داری فرار کن.

نگاهای همه به من یه جوری بود که مطمئن بودم توی تلوزیون زیر نویس شده دیشب چه اتفاقی افتاده!
برگشتم سمت کیت و از بین دندونام غریدم:

– جین استون؟ واقعا کیت؟ بین صد و بیست نفری که توی این طبقه کار می کنن باید جین استون باید بالای سر جنازه من؟

با خنده گفت:

 

– ببین من دیگه چه حال سگی ای دارم! خودِ خودِمحمد علی شاه قاجارم!

🎆HEALER
🖤#PART_878

-کی؟

– محمد علی شاه قاجار! یه زمانی پادشاه ایران بود و ایرانو به گای سگ داد! همین بزرگوار یه نوشته داره که توش به قارسی سلیس و روان میگه از حال من بخواهید، حال سگ!

از این که این قدر براش باحوصله توضیح داده بودم گشماش ریخته بود! یه جور عجیبی نگاهم می کرد.
پرسیدم:

– چیه؟

لب زد:

– دیشب…

نتای بعدی رو هایلایت کردم، خوب و جون دار بودن. گفتم:

– دیشب چی؟ دیگه چه گهی خوردم؟

محتاطانه گفت:

– دیشب برای چی اون قدر مست کرده بودی؟

🎆HEALER
🖤#PART_879

چشمامو بستم و گفتم:

– نیاز داشتم مست بشم…

یه جوری نگاهم کرد انگار بمب یاعتیم و گفت:

– خب… الان خوبی!؟

نتا رو زیر لب تمرار کردم و سری تکون دادم، خوب بود! گفتم:

– کاش میشد بازم مست باشم….

– پس خوب نیستی!

سری تکونددادم و گفتم:

– این جا رو گوش کن…

و بلند شدم نشستم پشت پیانو، یه تیکه اولو زدم، بی حس گفت:

– حتی نتونستی درست بزنی…

اخمی کردم و گفتم :

– کلیت کارو نگاه کن… ریتمشو… آهنگشو…

🎆HEALER
🖤#PART_880

سری تمون داد و گفت:

– دلیار اگه بخوای میتونی بری خونه، من به هیچ کس نمیگم رفتی، میدونی که خوب بلدم همه رو بپیچونم!

اره بلد بود! خیلی هم خوب بلد بود همه رو بپیچونه و به همه بگه دلیار الان نیست ولی میاد، چمیدونم، رفته توالت، جوهر ریخت روی لباسش و رفته لباسشو بشوره و این حرفا…
پرسیدم:

– چه بلایی سر یه مین میاد وقتی که سالیان سال زیر دل خاک بوده اما یهو منفجر میشه؟

– دلیار…

– جواب بده کیت…

و خودکارو زدم به چونه ام تا نوکش بیاد بیرون.

– وقتی روش پا بذاری و حساسیتش رو برانگیخته کنی میترکه!

بشکنی زدم و گفتم:

– خودشه! برم خونه این دقیقا همون بلاییه که سرم میاد! پس لطف کن و خفه شو، دعنتو ببند و کمکم کن از اون مین لعنتی دور شم. باشه؟ بیا کمکم کن از این کاغذپاره های به درد نخور سومین موزیک بی کلام جشنواره رو دربیاریم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 39

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان کافه آگات

خلاصه: زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره.
رمان کامل

دانلود رمان آن شب

          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو…
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
30 روز قبل

ادامه پارت قبل بود؟؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x