رمان هیلیر پارت ۱۱۰

4.5
(189)

 

 

 

 

عمیق نگاهم کرد و گفت:

 

– دارم تعادل برقرار می کنم.

 

لبخندی زدم و گفتم:

 

– تعادل؟ یعنی فکر می کنی ممکنه ازم زده بشی که شبا رو ازم دور می مونی؟

 

سری به نشونه نه تکون داد و گفت:

 

– تعادل برای وقتایی که نیستی. کل روزمو با توام. ممکنه این توی ذهنم جا بیوفته که تو همیشه هستی. نمیخوام بهت عادت کنم.

 

بادم خوابید!

آهی کشیدم و گفتم:

 

– این تعادل برای وقتیه که من کلا بخوام ول کنم برم و پشت سرمم نگاه نکنم.این غیر ممکنه.

 

شمرده شمرده گفت:

 

– دوباره شروع نکن این بحث به اندازه کافی فرسایشی هست. حرفامونم زدیم باهم. هر جفتمون هم می دونیم این اتفاق دیر یا زود می افته.

 

 

 

 

معترض گفتم:

 

– من ولت نمی کنم. تو رو هم با خودم می برم آمریکا بری یوجینو ببینی. بعدشم احیانا اگر دور شدیم از هم عصر غصر ارتباطاته قربونت برم! هر روز بهت زنگ می زنم و دیوونت می کنم.

 

پوزخندی زد و گفت:

 

– چه برنامه ریزی هم کردی برای خودت!

 

یه جوری بود انگار اصلا قرار نیست کاری که میگمو انجام بده. مخصوصا قسمت مربوط به یوجینو.

پرسیدم:

 

– مگه نمیخوای بری دیدن یوجین؟

 

قاطع گفت:

 

– نه!

 

– چراااااااااا؟

 

 

 

جواب داد:

 

– اون چا یوجینه؛ من دیگه رویین نیستم. من مردم!

 

عصبی گفتم:

 

– ما قبلا راجع به این قضیه بحث کردیم.

 

جواب داد:

 

– حقیقته دلیار. نمیخوام اون پیرمردو آخر عمری از خودش نا امید کنم. نمیخوام بتی که از من توی ذهنشه بشکنه. نمیخوام از خودم و از زندگی بیزارش کنم. بذار یا فکر کنه مردم، یا فکر کنه یه گوشه از دنیا دارم پیانومو می زنم. نمیخوام تا حد خوار و خفیف شدنم رو ببینه.

 

باهاش بحث کردم:

 

– چه خوار و خفیفی؟ میگم فوق العاده ای الان! منم از پیانو یه چیزایی سرم میشه خیر سرم، دارم بهت میگم حتی همین الان میتونی بری توی بهترین آموزشگاه تهران تدریس کنی.

 

سری تکون داد و گفت:

 

– به الان میگی فوق العاده؟ باید رویین ده سال پیشو می دیدی.

 

 

حرصی گفتم:

 

– خودت داری میگی. ده فاکینگ ساله تو پیانو نزدی. انتظار چی از خودت داری؟ بتهوون؟ باید تمرین کنی. امروز هر چی می زدی عالی بود. بخدا دارم راستشو میگم. حرف نداشت رویین.

 

با حالت اخطار آمیز و قاطعی گفت:

 

– بحث نکن دلیار. من تصمیممو گرفتم.

 

دیت به سینه شدم و گفتم:

 

– منم گرفتم. نفرستمت پیش یوجین دلیار نیستم. باید یه بفر تو رو پرت کنه ته دره تا بتونی پرواز کنی. این کنه این لبه ایستادی و می ترسی بالاتو باز کنی هیچ کمکی بهت نم یکنه.

 

بی توجه به حرف من گفت:

 

– سخنرانی نکن.

 

جواب دادم:

 

– سخنرانی نمی کنم. حالا ببین. از امشب باید بیای پیش خودم بخوابی. روی تخت من، درحالی که مثل شب اول دستاتو دورم حلقه کردی. میخوام باهات بخوابم.

 

 

 

 

 

سری تکون داد و گفت:

 

– تو هم باید عادت کنی. این چند روز خیلی بغلی شدی.

 

دستامو گذاشتم زیر چونم و گفتم:

 

– دوست دارم به بغل تو عادت کنم. به آغوش گرمت… وقتی سرم روی سینه اته و صدای قلبتو زیر گوشم میشنوم حس می کنم بالاخره جاییم که بهش تعلق دارم.

 

جوابی بهم نداد. می دونستم آخر حرف حرف خودشه. آهی کشیدم و گفتم:

 

– دل سنگم بود تا حالا آب شده بود.

 

تک خنده ای کرد و گفت:

 

– اینو باید وقتی گیر دادی به یه مرد جنگلی وحشی متحجر در نظر می گرفتی نه الان.

 

با لذت گفتم:

 

– مرد جتگلی متحجر، میدونی الان چی دلم میخواد؟

 

 

 

پر سوال نگاهم کرد. لبخندی زدم و گفتم:

 

– باهم بریم شنا.

 

شونه ای بالا انداخت و گفت:

 

– الان که نمیشه، آدم عاقل با شکم پر نمیره شنا. عصر هم هوا به شدت سرد میشه. فردا بیا طرفای طهر بریم.

 

لبخندی زدم و گفتم:

 

– عالیه. ساعت ده و نیم و اون طرفا منتظرتم. بریم دریا یا همین برکه خودمون خوبه؟

 

برکه خودمون. جنگل خودمون. هر چیزی که این اطراف بود میم مالیکیت گرفته بود برای هر جفتمون. روی تک تک درختای این تعصب داشتیم.

جواب داد:

 

– دریا بخوایم بریم دیر میشه. بریم همین برکه خودمون.

 

لبخندی بهش زدم و گفتم:

 

– عالیه.

 

 

 

یه زیتون زد سر چنگال و گفت:

 

– راستی خیالت راحت باشه. دیگه هیچ کس قرار نیست بریزه این جا بخواد ما رو بکنه تو گونی. میتونی راحت هر جا بخوای بری. اگر کسی رو هم دیدی به من بگو تا بیام پارش کنم.

 

– خیلی مطمئنی انگار.

 

جواب داد:

 

– گفتم نگهبان بذارن اول دوتا جاده. کسی حتی به این جا نزدیک هم نمیشه.

 

خیلی باحال شده بود. دوست پسر نظامی داشتن هم دنیایی داشت.

اونم آدمی که این قدر خرش می رفت که به دستورش دو طرف جاده منتهی به خونت رو سرباز و نگهبان میذاشتن که کسی وارد نشه.

 

با این که از شغل رویین خوشم نمی اومد و خیلی به نظرم بی رحمانه بود اما اولین باری بود که عمیقا حال کردم با کاری که داشت.

می دوسنتم به خاطر بازی کردن با جونش این قدر ارتقا درجه گرفته که حالا میتونه دستور بده براش سرباز بذارن ولی بازم ته دلم غنج می رفت..

رویین به گفته خودش از مردن هیچ ترسی نداتشت.

اگر چیزی هم گذاشته بود به خاطر من بود.

برای نجات و حفظ جون من.

 

 

 

 

با علاقخ نگاهش کردم و گفتم:

 

– یه سوال دبگه بپرسیم؟

 

جواب داد:

 

– نه! بذار این چهارتا لقمه آخر کوفتم نشه.

 

خندیدم و گفتم:

 

– دلتم بخواد دختر زیبا و خوش صدایی مثل من داره برات حرف می زنه.

 

جواب داد:

 

– اگه باز نمیخوای منو فشاری کنی بپرس.

 

نیشخندی زدم وگفتم:

 

– دیگه اون قدرم بیشعور نیستم. میخواستم درباره شغلت تو پادگان بپرسم. اون جا چیکار می کردی؟

 

 

 

اخم متفکری کرد و گفت:

 

– قبلا بهت گفتم. من مرزبان بودم. دستور گرفته بودم هر کسی رو دیدم که داره پاشو میذاره اون طرف مررز با تیر بزنم. بجز اینا ماموریت هم میرفتم. ماموریتایی که هر کسی نمی رفت و ریسکی بودن رو می دادن به من.

 

با حرص گفتم:

 

– بله در جریان این شغل شریفتون بودم.

 

لبخندی زد و شونه بالا انداخت. آهی کشیدم و گفتم:

 

– رویین. تو اگر بلایی سرت بیاد، دستت زخم بشه، سرما بخوری حتی، یا یه سردرد ساده! هیچ فرقی نمی کنه. هر بلایی سرت بیاد من دیوونه میشم. من توی اون ده روز روزگار سگ کشیدم.

 

تکیه داد به پشتی صندلی و با لذت نگاهم کرد. ادامه دادم:

 

– خوابی که درباره ات دیدمو یادته؟

 

سرشو به نشونه آره تکون داد. گفتم:

 

– یادته گفتم دیدم قلبم توی وجود تو شروع به تپش کرد؟

 

🎆HEALER

 

 

 

لبخند مهربونی نشست روی لبش و سر تکون داد. دوباره گفتم:

 

– اون فقط خواب نبودا. رویین من یه بخش بزرگی از وجود خودمو، قلبمو، تیکه های روحمو دادم به تو. حواست هست؟

 

یه دفعه آرنجاشو گذاشت روی میز و پرسید:

 

– داری میگی اگر یه بلایی سر من بیاد اون تیکه هایی که از وجود تو هستن با من میمیره؟

 

مثل خودش آرنجامو گذاشتم روی میز و گفتم:

 

– اره. بذار رک بگم بهت رویین. نمیگم اگر تو بمیری میمیرم. این مزخرف خالصه. اما روحا فلج میشم. شاید این بهترین توصیف باشه. راه میرم، غذا می خورم، زندگی می کنم، اما یه تیکه هایی از وجودم مرده. قلبم مرده. تا بیاد ترمیم بشه، تا بیاد حالم خوب بشه چند سال طول می کشه. خوب نمیشم هیچ وقت، دیگه این دلیاری که الان هستم نمیشم، فقط یه شَبَه از دلیار میشم. نمیدونم میفهمی یا نه.

 

توی سکوت فقط دستشو زده بود زیر چونش و نگاهم می کرد. خودشم نمی دونست چقدر برام مهمه. عشق من در حد یه کراش ساده یا یه عشق دم دستی نبود. عشق من چیزی ورای یه حس بود. خودمم حتی درکش نمی کردم، حس من جون داشت، زنده بود، شده بود یکی از ارگان های بدنم! توی مدت کم ریشه دوونده بود تو وجودم، رفته بود توی دی ان ای ام. نمی دونستم چطوری ممکن بود این قدر یه نفرو دوست داشته باشم.

نفس عمیقی کشید و لبخند غمگینی نشست روی لباش. آروم زمزمه کرد:

 

– یهویی تو از کجا وسط زندگی سگی من پیدات شد دل آ؟

***

دوستان عزیزم یه درخواست ازتون دارم لطفا کسایی که تو سایت ثبت نام نکردن این کار رو انجام بدن که حداقل امتیاز سایتی که دست منه بالا بره این دوسال تمام تلاشمو انجام دادم که رضایت شما رو بگیرم  و جاهایی که کاستی داشت از عهده من خارج بود

مطمئن باشیدکمک شما تاثیر بیشتری تو روند رمان گذاری داره>> مرسی ازتون

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 189

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان دژخیم 4 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه میشه و اونجا دختر یهودی که…

دانلود رمان غبار الماس 4.3 (19)

۱ دیدگاه
    ♥️خلاصه: نوه ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه ی نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت! تا اینکه دست سرنوشت پدر و دختر را مقابل…

دانلود رمان عسل تلخ 1.5 (2)

بدون دیدگاه
خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی از زندان آزاد میشود به سراغ…

دانلود رمان شاه_صنم 4.2 (11)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه : شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
5 ماه قبل

دست گُلت درد نکنه.مرس قاصدک جونم😘.مثل همیشه خوب و عالی و سر وقت.🤗

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x