رمان هیلیر پارت ۱۲۶

4.5
(74)

 

 

 

 

پریدم وسط حرفش و گفتم:

 

– پس خراب نکن! چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت:

 

– باشه.

 

سعی کردم به فاجعه ای که داشت حرفشو می زد فکر نکنم. سعی کردم به این فکر نکنم که به زودی قراره این عطر برای همیشه از زندگیم بره. به هیچ چیزی سعی کردم فکر نکنم بجز دستاش که دستامو گرفته بود. بجز چشماش که خیره شده بود به من!

اگر به این فکر می کردم که داره میره از هم می پاشیدم!

این چیزی نبود که دلم بخواد توی این موقعیت قشنگ بهش فکر کنم.

 

پرسیدم:

 

– عادلو خیلی دوست داری؟

 

جواب داد:

 

– بهترین دوستمه. و شاید باور نکنی ولی تا چهارسال پیش بزرگ ترین دشمنم بود!

 

لبخند زدم و چشمامو کنجکاو باز کردم، سرمو ازش فاصله دادم و گفتم:

 

– چرا؟

 

 

 

 

جواب داد:

 

– چون بابا بزرگم عاشقش بود. من و عادل که کلا محبت پدر و مادر ندیدیم. ولی عادل همیشه از بابا بزرگم محبت می دید چون تنها وارث بابا بود. بابا بزرگ منو اصلا آدم حساب نمی کرد! دختر نمی تونست برای پسرش اولاد بشه!

این شده بود خار و رفته بود توی چشم من!

 

پرسیدم:

 

– چون مامان و بابات بهت محبت نمی کردن دنبال این محبت توی پسرای مردم بودی؟

 

پشت چشمی برام نازک کرد و گفت:

 

– نخیر! ربطی به این قضیه نداره! من عمو فریدونو داشتم!

 

با لبخند گفتم:

 

– اوکی اوکی! داشتی می گفتی! عادل شده بود خار و رفته بود توی چشم تو! چی شد که باهم دوست شدین و شد بهترین دوستت؟

 

جواب داد:

 

– یه شب پسر آورده بودم خونه! چهارسال پیش بود و من و اون یارو هم….. امم…

 

🎆HEALER

🖤#PART_643

 

 

 

بی حوصله گفتم:

 

– دل آ واقعا خوشم نمیاد بشنوم قبل از من با چند نفر خوابیدی و چه ماجرا جویی های هیجان انگیزی داشتی.

 

سری تکون داد و با نیشخند گفت:

 

– قبل تو؟ هنوز که باهات نخوابیدم! بعدشم، داشتم جریان عادلو می گفتم.

 

واقعا دلم چرکین می شد می شنیدم دلیار قبل از من تپه فتح نکرده نذاشته! حق من نبودا! نباید حالم بد می شد! نباید ذره ای این حس مزخرف بهم دست می داد! بدن خودش بوده، اختیارشو داشته، نیاز داشته با یکی باشه، ولی من جوش می آوردم از این قضیه! حداقل میتونست نیاد این قدر با آب و تاب برام تعریف کنه!

هوف! سعی کردم فراموش کنم چی شنیدم! برای تشویق کردنش به ادامه منتظر نگاهش کردم. دلیار ادامه داد:

 

– داشتم می گفتم. توی وضع خوبی نبودیم. عادلم پایین داشت کلارینت تمرین می کرد!

 

متعجب گفتم:

 

– کلارینت؟

 

خندید و گفت:

 

🎆HEALER

🖤#PART_644

 

 

 

– شخصیت مورد علاقش اختاپوس بود توی باب اسفنجی. نمیدونم دیدیش یا نه! یه کارتونه! به عشق اختاپوس کلارینت می زد و در کمال تعجب هنوزم می زنه! بگذریم! تو همون حین مامان و بابا اومدن.

 

پرسیدم:

 

– عادل می دونست تو پسر آوردی؟

 

جواب داد:

 

– نه نمیدونست! یعنی فکر می کردم نمیدونه! ولی وقتی مامان و بابا اومدن یهو عادل دوید اومد بالا! کوبید به در! بگردمش! پونزده شونزده سالش بیشتر نبود بچم! دیگه وقتی اینو گفت متوجه شدم و سریع پسره رو قایم کردم توی کمد تا مامان و بابا برن اتاقاشون! اون جا بود که فهمیدم عادل بچه خوبیه! فهمیدم توی این بازار مکاره یکیو میخوام که طرف خودم باشه! هنوزم بهم فحش میدیم، باهم بدیم، کلی لیچار بار هم می کینیما! ولی خوبیم! میدونی چی میگم! جونمم براش میدم، جونشو برام میده! این قدر باهم اوکی ایم!

 

داشتم به اون شرایط فکر می کردم. داشتم خودمو میذاشتم جای دلیار که بببینم کسی همچین کاری برام بکنه چقدر بهش علاقه مند میشم.

نمیدونم! هیچ وقت مخفیانه کاری رو انجام ندادم که بخوام از اون دوتا حروم زاده پنهان کنم.

اونا حتی جریان مدیا رو می دونستن. البته نمب دونستن چه بلایی داره سر من میاره و چقدر برام مضره. فقط میدونستن چنین دختری هست و وجود داره و من باهاش دوستم.

 

– تو چی رویین؟ برادر تو چه شکلی بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 74

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان گلارین 3.8 (19)

۴ دیدگاه
    🤍خلاصه : حامله بودم ! اونم درست زمانی که شوهر_صیغه ایم با زن دیگه ازدواج کرد کسی که عاشقش بودم و عاشقم بود … حالا برگشتم تا انتقام…

دانلود رمان بلو 4.7 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه: پگاه دختری که پدرش توی زندانه و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده، در این بین پگاه برای فرار از مشکلات زندگیش به مجازی پناه…

دانلود رمان زئوس 3.3 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
4 ماه قبل

قاصدک جان لطفا پارت بعدی رو زودتر بذار ببینم متوجه میشن رویین پسر فریدونه یا نه

camellia
4 ماه قبل

مرررسی,قاصدک جونم.😘

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x