رمان هیلیر پارت ۱۲۷

4.6
(85)

 

 

 

از این سوال متنفر بودم.

حسودی می کردم تا سر حد مرگ! اونی که طرد شد، اونی که دیوونه شد، اونی که به جنون رسید و حروم زاده از آب در اومد من بودم! اونی که بی بخار تر و بی استعداد تر و تنبل تر بود، اونی که پخمه تر بود موند!

من از رودین تا سر حد مرگ بیزار بودم!

پیش خودم می گفتم چرا من نه؟ چرا من جای رودین نیستم؟ چرا من جای اون شاهانه زندگی نمی کنم؟ من چرا توی ناز و نعمت بزرگ نشدم؟

 

این چیزا دیوونم می کرد! منو به جنون می کشید.

با حرص گفتم:

 

– هیچی! برادر من یه مصرف کننده به تمام معنا بود! یه انگل! بچه ننه و بیخود! تا آخر عمرشم همون طوری می مونه. همین! منم هیچ رابطه ای باهاش نداشتم. فقط از این که اذیتش می کردم و اون مثل بچه ها می زد زیر گریه خیلی خوشم می اومد و خسته هم نمی شدم! عاشق این بودم که مسخره اش کنم!

 

پرسید:

 

– بهش حسودی می کنی؟

 

زل زدم توی چشماش.

لبخندی زد و گونمو نوازش کرد و گفت:

 

– بگردمت! من جای همه اونا دوستت دارم. حتی بیشتر از همه شون.

 

🎆HEALER

🖤#PART_646

 

 

 

دل آ… دل آ…

بلدی چطوری کیش و ماتم کنی!

بلدی چیکار کنی که دیوونت بشم!

خیلی خوب بلدی یه کاری بکنی که تا حد مرگ منو وابسته خودت بکنی. خیلی بی انصافی عزیزم. خیلی زیاد!

فکر کنم همه حرفامو از چشمام خوند ، فهمید با همین یه حرف ساده تموم زخمای قلبمو مرهم گذاشته که زیر لب گفت:

 

– ای جانم! نگاش کن!

 

و بعد محکم بغلم کرد.

باورم شد! باور کردم از ته دلم که اگر من مادر ندارم! اگر یتیمم و پدر ندارم! اگر برادر ندارم، پدر بزرگ و مادر بزرگ ندارم! اگر هیچ احدی توی زندگی من نیست… دلیار هست!

دلیار جای همه اشونو پر می کنه. دلیار دوستم داره! دلیار حولسش به بی پناهیام، به دردایی که کشیدم و می کشم، به زخمام…. دل آ حواسش به همه چیز من هست!

 

کاش می تونستم بگم!

بگم منم به اندازه همه کسایی که باید باشن و نبودن تو رو دوست دارم!

بگم من به اندازه یه خانواده کامل چهانفره عاشق توی یه نفرم! بگم انقدر دوستت دارم، انقدر به قول خودت بهت مبتلام که داره بهم اسیب می زنه!

من توی یه ماه، فقط یک ماه لعنتی این طوری تا حد جنون وابسته ات شدم!

کاش می شد بهش بگم این قدر وابسته اتم، انقدر بهت نیازدارم، انقدر بهت علاقه دارم که حتی ممکنه بهت آسیب بزنه!

 

ولی نتونستم بگم. به جاش کار دیگه ای کردم.

 

🎆HEALER

🖤#PART_647

 

 

 

صورتمو بردم توی یه وجبی صورتش، نگاهش کردم و گفتم:

 

– دل آ…

 

پلکی زد و آروم جواب داد:

 

– جانم!؟

 

گفتم:

 

– هر جایی، هر موقع، برام مهم نیست چه موقعی، فقط هر موقع که حس کردی دارم اذیتت می کنم بهم بگو. باشه؟ بی شرفم اگه نکشم کنار.

 

نفهمیده بود منظورم چیه. آروم گفت:

 

– یعنی چـ…

 

نتونست حرفشو ادامه بده!

دوباره بوسیدمش!

از همون بوسه های سر میز!

دست انداختم هم زمان زیر زانو ها و کتفش و بلندش کردم.

دلیار هنوز هیچ ری اکشنی نشون نمی داد. جا خورده بود و من عاشق این جا خوردنش بودم! عاشق این بودم که این قدر گیج می زد! کلا من عاشق همه چیز دلیار بودم. حرف زدنش، راه رفتنش، پلک زدنش حتی! من دیوونه این دختر بودم!

 

🎆HEALER

🖤#PART_648

 

 

لباشو از روی لبام برداشت و گفت:

 

– هی هی! صبر کن!

 

بی تاب نگاهش کردم. گفت:

 

– اگه باز میخوای بکشیی کنا من نیستم!

 

لبخندی زدم و گفتم:

 

– نمی کشم کنار… بیشتر از اونی که فکر کنی نَسَختم!

 

نفسش بند رفت، نفسشو بوسیدم…

مطمئن بودم که من به دنیا اومده بودم، سختی کشیده بودم، از عرش رسیده بودم به فرش، ده سال تموم به کیری ترین شکل ممکن زندگی کرده بودم.

زخم خورده بودم.

زخم زده بودم.

درد کشیده بودم.

درد داده بودم.

کشته بودم.

هر روز جون داده بودم…

هر روز شکنجه شکنجه شکنجه….

برای الان! برای امروز!

برای این که برسم به این نقطه! برسم به جایی که بفهمم اوج زندگیم این جاست! تا طعم حقیقی زندگی رو این طوری بچشم… من به دنیا اومده بودم تا عاشق دلیار باشم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 85

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان گلارین 3.8 (19)

۴ دیدگاه
    🤍خلاصه : حامله بودم ! اونم درست زمانی که شوهر_صیغه ایم با زن دیگه ازدواج کرد کسی که عاشقش بودم و عاشقم بود … حالا برگشتم تا انتقام…

دانلود رمان شاه_مقصود 4.2 (16)

بدون دیدگاه
خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و…

دانلود رمان بلو 4.7 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه: پگاه دختری که پدرش توی زندانه و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده، در این بین پگاه برای فرار از مشکلات زندگیش به مجازی پناه…

دانلود رمان زئوس 3.3 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme nura Farajpur
4 ماه قبل

تو رو خدا پارت رو طولانی تر کنین

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x