رمان هیلیر پارت ۱۲۹

4.4
(92)

 

 

 

 

– کبود شد!

 

دستمو کشیدم روی گردنش و گفتم:

 

– مال توهم به زودی میشه!

 

نگاهم کرد، خیلی عمیق. روی قلبشو بوسیدم و گفتم:

 

– دیدی الکی نگران بودی؟ این اتفاق جذاب میتونست زودتر بیوفته!

 

لبخندی زد و گفت:

 

– آخرشم حرفمو عملی کردم! دیدی؟

 

بی رمق خندیدم و گفتم:

 

– آفتاب داره در میاد! به خودت رحم می کردی بچم!

 

لبخندی زد و گفت:

 

– دو تا راند دیگه جا دارم! ولی تو خسته ای…

 

🎆HEALER

🖤#PART_653

 

 

چونمو گذاشتم روی سینه اش و با شیطنت گفتم:

 

– اینم یه ویژگی دیگه از تو که رو نکرده بودی و خودم کشف کردم! تو خسته نمیشی، بلکه از راندی به راند دیگه نیروتو منتقل می کنی!

 

با خنده گفت:

 

– و این چیه؟ قانون پایستگی سکس؟

 

زدم زیر خنده و سرمو گذاشتم جای قبلی، همون طوری که با نوک سینه اش بازی می کردم گفتم:

 

– واقعا خسته ام! میخوام تا لنگ ظهر بخوابم، برای ناهار نمیخوام بیدار شم!

 

چشمام داشت سنگین و سنگین تر می شد. رویین لب زد:

 

– بخوام عزیزم…

 

هوم کشیده ای گفتم و زمزمه کردم:

 

– کاش همون روز اول به جای جنگیدن باهات سکس کرده بودم. خیلی بهتر می تونستیم اون طوری باهم کنار بیایم! این اژدها رو چطوری ده سال خواب نگه داشتی؟

 

خندید و گفت:

 

🎆HEALER

🖤#PART_654

 

 

 

– اصلا یادم رفته بود دارمش!

 

با خنده گفتم:

 

حالا می فهمم چرا مدیا دست از سرت بر نمی داشته! سایز خیلی تو بقای رابطه مهمه. مثلا من یه رفیقی داشتم، یه دوست پسر بیخودِ لاغرِ پخمه داشت ولی ولش نمی کرد. ازش میپرسیدیم خو چرا کات نمی کنی می گفت د آخه تو که نمیدونی! یاشار بلده چطور بکنه!

 

خندید و گفت:

 

– بخواب دیوونه! وقت خوابت گذشته انگار!

 

سری تکون دادم و چشمامو بستم و گفتم:

 

– بیدارم کن باهم بریم دوش بگیریم. تنهایی نریا!

 

روی موهامو بوسید و گفت:

 

– باشه.

 

کم کم داشتم میخوابیدم که حس کردم دستش نشست روی رونم. زیر لب گفتم:

 

– کرم نریز رویین.

 

🎆HEALER

🖤#PART_655

 

 

بعد از چند لحظه مکث گفت:

 

– خالکوبیتو تا حالا ندیده بودم!

 

لبخند زدم و گفتم:

 

– جای خیلی استراتژیکیه! هر کسی نمیتونه ببینه.

 

رویین آروم گفت:

 

– دوستش دارم! به رنگ پوستت خیلی میاد! رنگ پوستتم دوست دارم! تضاد رنگ پوستمونم دوست دارم! من با این که پوستم تیره نیست ولی کنار تو که هستم خیلی تیره به نظر میام. گرمای تنتو وقتی چسبیدی بهم دوست دارم، این که کامل با همه قشنگیات تو بغلم جامیشی رو هم.

 

خوابم پرید، با لبخند سر بلند کردم و گفتم:

 

– به به! دیگه چیا دوست داری؟

 

نگاهش رفت پایین و گفت:

 

– سایز سینه هاتو! فرمشونو! حتی اون چاک لعنتی ای که خار شد و امشب رفت توی چشمم رو هم دوست دارم.

 

🎆HEALER

🖤#PART_656

 

 

دستش داشت می رفت از گردنم پایین که گفتم:

 

– دستت به سینه هام بخوره این سکس لعنتی رو تا سه راند تمدید می کنم!

 

خندید و دوباره سرمو برگردوند سر جاش روی سینه اش و گفت:

 

– بخواب دختر خوب! چشمات مست خوابه!

 

لب زدم:

 

– میخوام بخوابم، تو هی حرفای جذاب می زنی!

 

گفت:

 

– باشه چیزی نمیگم.

 

سرمو گرفتم بالا و لب زدم:

 

– دوستت دارم!

 

و انتظار هیچ جوابی ازش نداشتم! چشمامو بستم و اجازه دادم خواب روحمو با خودش ببره.

توی خواب و بیداری بودم که صدای زمزمه آرومشو شنیدم!

فقط یه صدا! نمیدونم چی گفت اما همون صوتشم به دلم نشست و باعث شد غرق شم توی یه خواب بدون رویا!

 

🎆HEALER

🖤#PART_657

 

 

 

– دل آ؟ چیکار می کنی؟ بیا دیگه!

 

رفتم توی حمام، خوابیده بود توی وان و سرشو تکیه داده بود که لبه سکو. صدای پامو که شنید چشماشو باز کرد و از لا به لای مژه های اتبوهش نگاهم کرد. گره ربدوشامبرمو شل کردم و جلوی چشمای خیره اش باحالت فوق سکسی ای درش آوردم!

 

پوزخندی زد و گفت:

 

– دیوونه!

 

لب گزیدم و با خنده گفتم:

 

– وای حالا باید چیکار کنم؟ تا همین جاشو بلد بودم!

 

قهقهه ای زد و گفت:

 

– خیلی خری دلیار!

 

با خنده گفتم:

 

– وای! اون ورو نگا کن! خیلی لختم!

 

با خنده دستشو گرفت سمتم و گفت:

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان آمال 4.1 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و جنتلمن باعث می شه بخواد شیطنت…

دانلود رمان ارکان 3 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه: همراه ما باشید در رمان فارسی ارکان: زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان دانشگاهی اش در کیش با مرد…

دانلود رمان طومار 3.4 (21)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست .او از وقتی یادشه یه آرزوی…

دانلود رمان بومرنگ 3.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم می‌گیرد از خانواده کوچک برادرش جدا…

دانلود رمان کاریزما 3.7 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که دخترک شاهزاده و پسرک فقیر در…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
3 ماه قبل

مرسی قاصدک جونم.😘انگار که این پارت طولانی تر بود🤗

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x