◄
ناباورنگاهش کردم!
خنده هیستریک عصبی ای کردم و گفتم:
– چی؟
نفسشو با یه عالمه بخار داد بیرون و گفت:
– برو تو سردت میشه!
برش گردوندم سمت خودم و گفتم:
– خودت فهمیدی چه کسشعری تفت دادی الان؟
تلخ گفت:
– کسشر نبود! حقیقتو گفتم! هیچکس جز مدیا تو رو تحریک نمی کنه. قبلا هم بهم دست زده بودی اما به پشمتم نبود! فقط من احمق بودم که با یه لمس ساده…
سگ شده بودم. با حرص گفتم:
– من یه سگم داشته باشم نمیدم مدیا یه شب نگهش داره!
نگاهم نمی کرد. دستمو گذاشتم دو طرف صورتش و گفتم:
🎆HEALER
🖤#PART_634
به من نگاه کن دلیار!
نگاه دلخورشو دوخت به چشمام. شمرده شمرده و با تاکید روی تک تک کلمه هام گفتم:
– رک میگم! همین الان که توی خنثی ترین حالت ممکن هستم دلم میخواد تا خود صبح، تا وقتی که سپیده بزنه، تا وقتی پرنده ها شروع کنن به جیک جیک کردن و افتاب از لا به لای پرده ها بیوفته توی اتاق بی وقفه باهات سکس کنم! خسته هم نشم! حتی وسطش استراحتم نکنم! دلم میخواد هر چی پوزیشن سکسی بلدم روت پیاده کنم! دلم میخواد اندازه ده سال تمام با تموم وجود باهات بخوابم در حدی که از شدت خستگی از هوش برم! دلم میخواد لباساتو توی تنت تیکه و پاره کنم و تا وقتی التماس کنی دیگه بسه ادامه بدم و حتی وقتی خوابیدی هم دست از سرت بر ندارم! دلم میخواد تا خود صبح نذارم یه ثانیه بخوابی و بیچاره ات کنم! دلم میخواد انقدر ببوسمت که خفه شی! دلم میخواد انقدر محکم فشارت بدم که استخونات بشکنه! دلم میخواد تموم این ده سال عابد و زاهد بودنم رو همشو توی وجود تو خالی کنم! تو از نظر من سکسی ترین و جذاب ترین دختر کره زمینی و تا حالا توی عمرم هیچ چیزی رو بیشتر از این نخواستم که زیپ لباس مشکی لعنتینو اون پایین باز می کردم و تا ته ته قضیه باهم میرفتیم. حتی توی همین لحظه که توی بی خطر ترین حالت خودم هستم انقدر بهت میل و کشش دارم، انقدر بهت نیاز دارم که ممکنه حتی جونتو به خطر بندازه! انقدر میخوامت و انقدر عطش تنتو دارم که اگر یکم ، فقط یذره بهم رو بدی همین الان به وحشیانه ترین شکل ممکن جوری باهات س…
دلیار با چشمای درشت شده نیش باز، مبهوت و متحیر دستاشو گذاشت روی دستام و پرید وسط حرفم و گفت:
– استپ… هیس هیس…! رویین!
🎆HEALER
🖤#PART_635
با حرص گفتم:
– یه دفعه دیگه فقط یه بار دیگه اون لبای خوشگلتو از هم باز کنی و راجع به مدیا زر زر کنی به جون خودت قسم سر میذارم به بیابون! من دارم جلو چشمات پاره میشم! هورنی بودن زده به چشمام! دارم از درد میمیرم! دارم جر میخورم بعد خانم زل زده توی چشمای من و میگه مدیا! من شاشیدم تو اول و آخر مدیا و جد آبادش!
دلیار مستانه خندید و ناباور گفت:
– وای رویین!
دستامو از دور صورتش برداشتم، موهامو با حرص از توی صورتم دادم بالا و بعد از فوت کردن نفس حبس شده ام گفتم:
– رویین و زهر مار! رویین و کی…! دلم میخواد بکشمت دل آ…
تکیه دادم به لبه تراس کوچولوی اتاقش و سعی کردم خونی که دوباره داشت هجوم می آورد به گوش و گردنمو برگردونم سر جاش و هیولای وحشی درونمو بخوابونم.
دلیار مستانه خندید. چشمامو بستم! خنده هاش اب روی آتیش بود!
– تا حالا تو عمرم این همه جمله جذاب پشت سر هم نشنیده بودم!
حتی خودمم این همه جمله جذاب پشت سر هم تا حالا نگفته بودم!
🎆HEALER
🖤#PART_636
دلیار از پشت سر چسبید بهم، پتوی خودشو دور تن منم پیچید و آروم لب زد:
– خیلی بیشعوری! خیلی گاوی! برو هند خدایی کن رویین!
با خنده گفتم:
– منم دوستت دارم!
سعی کرد با نهایت قدرتش بکوبه توی شونم! شبیه نوازش بود ضربه اش! دلم ضعف رفت براش… صداشو درست از پشت سرم شنیدم:
– میخواستم تا یه هفته بهت محل ندم. میخواستم تا دو سه هفته حتی از لمس یه سانت از انگشتمم محرومت کنم! اگه گذاشتی پسر بد!
دستامو گذاشتم روی دستاش که دور شکمم بود و پچ پچ وار گفتم:
– دلیار درکم کن! اگه به خاطر منِ اشغال تو یه طوریت بشه از هم میپاشم…
بین دوتا کتفمو بوسید و آروم گفت:
– دورت بگردم که این قدر بیخودی نگرانی.
ممنون از پارت مجددت قاصدک جان😍
خیلیی قشنگهه✨️
سورپرایز شدم 😂😂
عالی بود عالی
ممنون
ممنون مرسی که توجه کامل داری بانو
mamnon va motshaker va ye alame mach💋🫶🏻😘😍