۶ دیدگاه

زمان شوم زاد پارت۱۴

4.5
(113)

شوم زاد
پارت ۱۴:
‌‌
‌‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌آرام آرام تلاش می‌کند چشم هایش را باز کند!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌بعد از مدت زیادی به هوش آمده بود و هیچ چیزی به یاد نداشت‌؛ حتی نمی‌دانست دقیقا کجاست؟!…
‌‌‌
.‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌پلک هایش به زور باز می‌شوند؛ انگار که متورم اند و جز جز صورت و بدنش درد میکرد!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
هرچه هشیار تر میشد سوزش و دردش هم بیشتر می‌شد!…
‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
با هزار زحمت چشم هایش را باز می‌کند ولی ای کاش باز نمی‌کرد…

‌‌‌
ای کاش می‌خوابید برای همیشه ولی هرگز خود را در آن وضعیت را نمی‌دید…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
جایی  تاریک و نمور بود!..
جایی آکنده از موش گرفته تا مار و هرچه که بگویی!…
‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
زانو هایش روی زمین سرد و خونین بود و دستهایش از بالا به چیز آهنینی بسته شده بود!…
‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌
دست های زنجیر شده اش تماما بی حس شده بود و حتی نمی‌توانست گردنش را بالا بگیرد!…
فقط تنها چیزی که در آن وضعیت تشخیص داد حضور شخصی در آن مکان بود و فهمید که تنها نیست چون صدای ناله ها از او نبود!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌.
به هزار زحمت سرش را اندکی بلند می‌کند که از درد گردن خشک شده اش ناله اش بلند می‌شود!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
— آههه…آخ
‌‌
‌‌
‌‌‌
‌‌‌

‌‌– هی؟!…
دختر بیداری؟
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
آرام سرش را به سمت راست می‌چرخاند!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
اشتباه می‌کرد چون یک نفر فقط آنجا نبود بلکه پنج یا شاید هم شش نفر دیگر در آنجا بودند ولی از نور کمی که دو شمع که نمی دانست دقیقا کجا هستند نمی‌توانست به خوبی چهره هایشان را تشخیص دهد ولی چهره کسی که حرف می‌زد و مرد میانسالی که نزدیک تر بود را می‌توانست کم و بیش ببیند!…
‌‌
‌‌‌
‌‌
‌‌‌
‌‌‌– چیکار کردی؟ آخه زنا رو نمیارن اینجا برای شکنجه‌!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
چرا به جز آن پیر مرد کنارش کسی مثل او بسته نشده بود؟!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
صورتشان زخمی و دست و پایشان کبود بود ولی فقط زنجیر به پایشان بسته شده بود و مانند او در بند نبودند!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌

— جرمت چیه؟
بیهوش اوردنت ولی با اون یه ساعتی که زدنت فکر نمیکردم بهوش بیای!…
‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌‌
جرمش‌؟
جرمی نداشت ؛ مگر دفاع از خاک مادری و انجام وظیفه هم جرم محسوب میشود؟
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
زده بودنش؟
آری؛  حتما زده بودند چون این حجم از دردی که کم کم داشت اضافه میشد و پاهایی که اصلا حسشان نمی‌کرد طبیعی نبود!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
بیهوش اوردنش؟
آخرین چیزی که به یاد داشت همان نزدیکی بیش از حد هیرمان و گرفتار شدنش در کوهستان  بود ولی اینکه کی و چگونه بیهوشش کرده بود را نمی‌دانست!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
لب های خشک شده اش را تکان می‌دهد که چیزی بگوید که با درد فکش حرف در دهانش میماسد!…

‌‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
— آخ…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌

‌‌– این که خوبه ، اگه پاهاتو بب…
‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
— کافیه!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
تا مرد میانسال کنارش میغرد به سرعت در دهانش را می‌بندد ولی دیگر دیر بود چون سوتیام بلافاصله با شنیدن جمله ی ناتمامش فهمید که اوضاع از چه قرار است و چه بلایی بر سرش آورده اند!…
‌‌
‌‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌
می‌خواهد سرش را کمی به عقب به چرخاند ولی مرد کنارش متوقفش میکند:
‌‌‌
‌‌‌
— نکن…نگاهشون نکن اینجوری دردشو تا چند ساعت حس نمی‌کنی!…
‌‌‌
‌‌
‌‌‌
‌‌‌

‌هق محکم و بلندی می‌زند که علاوه بر درد گردن کج شدت اش ، درد در کل سینه اش و تمام دنده هایش می‌پیچید!…
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌چه بیچاره بود که حتی نمیتوانست برای بخت سیاهش گریه کند!…
‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
این تازه شروع ماجرایش در کوهستان بود و او تازه در این باتلاق فرو رفته بود!…

حالا حالا  ها باید در بند هیرمان خان می‌ماند… البته اگر زنده بماند!…

‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌
‌‌
‌‌

دوستان از این به بعد روند پارتگذاری به این صورته!💌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 113

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…
رمان کامل

دانلود رمان قلب سوخته

      خلاصه: کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده،…
رمان کامل

دانلود رمان سونامی

خلاصه : رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش…
اشتراک در
اطلاع از
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ماه قبل

خیلی عوضی بوده هیرمان ملاحظه دختر بودنشو نکرده که اینجوری شکنجش کرده یعنی پارت گذاری سه روزه شده؟چرا؟

یاس ابی
پاسخ به  Fatima
1 ماه قبل

دقیقا حرف من شد بعد بگو من همش گله میکنم کمکم میشه سالی یه بار برای تمام رمانا همین روندو دارین

خواننده رمان
پاسخ به  Fatima
1 ماه قبل

فاصله پارت گذاری رو که بیشتر میکنین لااقل پارتا رو هم طولانیش کنین لطفا

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x