رمان هیلیر پارت ۱۱۹

4.5
(44)

 

 

 

خسته گفتم:

 

– اذیتم نکن!

 

با دستش موهامو انداخت پشت سرم و جدی گت:

 

– دل آ…! من خودم خیلی خانواده خوبی داشتم؟ ما خانواده آقای هاشمی بودیم؟ دیوونه ای؟ برای چی باید خجالت زده باشی وقتی میدونی آدمی که رو به روت ایستاده از خانوادش چقدر زخم خورده؟ وقتی خبر داری والدین من چه لجنایی بودن؟

 

خداروشکر!تموم عضلات منقبض تنم شل شد.نفس حبس شدمو بیرون دادم و گفتم:

 

– خدا بگم چیکارت نکنه! زهر ترک شدم! خندید و گفت:

 

– واقعا خری!

 

بلند شدم روی پنجه پام و آروم بوسیدمش و گفتم:

 

– منم دوستت دارم!

 

لبخند زد و گفت:

– حالا بیا راجع به شوهرت صحت کنیم!

 

 

 

 

پامو کوبیدم روی زمین و گفتم:

 

– زهر مار! میخوام برم دوش بگیرم. غسل کنم و مطمئن بشم لیزرم هنوز سر قولش ایستاده و آماده بشم برای عملیات! شوهرم میتونه ییه اسنپ دو مقصده بگیره، بخوابه تو وازلین و بعد مستقیم بیاد بره تو کون من!

 

سرشو برد عقب و بلند قهقهه زد.

ای جانم! چقدر خوشگل می خندید!

خم شد در همون حال که میخندید گفت:

 

– برو دیوونه! یه دوش بگیر تا آروم شی. ریلکس باش! قرار نیست من به خاطر این چرت و پرتا ولت کنم!

 

دلم ضعف رفت برای این حرفش. از این که رویین مال منه! که خودم پیداش کردم، خودم به زندگی برگردوندمش و حالا داره بهم قول میده که ولم نمیکنه.

 

– برو دیگه!

 

با شیطنت گفتم:

 

– از اون جایی که پریودم دیگه تموم شده نظرت با یه دوش دونفره چیه؟ هوم؟ من و تو و آب گرم و ….

 

 

 

خندید و گفت:

 

– واقعا سگ حشری دلیار! برو دیگه! برو دوش بگیر یکم روحیه داغونت درست بشه.

 

قهقهه زدم و گفتم:

 

– درستت می کنم بلاخره!

 

و بعد عقب گرد کردم و با خیال راحت از پله ها رفتم بالا! بخیر گذشته بود همه چیز!

*

◄روییــــن►

 

بعد از گذشت حدود یک هفته ای که دلیار با لباش بهم رنگا رو بخشیده بود هنوزم که هنوز بود بهشون عادت نداشتم.

نشسته بودم روی تخته سنگ کنار برکه و داشتم به انعکاس ماه توی آب نگاه می کردم وسط آسمون که کم کم رو به سورمه ای شدن می رفت.

صدای آبشار و صدای پرنده ها تموم ذهنمو پر کرده بود!

هیچ صدایی بجز این صداها توی سرم نبود! نه مدیا، نه یوجین! نه اون آشغال! نه حتی خود دلیار!

 

دل آ منو در عرض چند هفته کوبیده بود از نو ساخته بود.

داشتم به این قضیه فکر می کردم که اگر دلیار بره چه بلایی سرم میاد؟

در جواب باید صریح می گفتم نابود می شدم! با خودم که شوخی نداشتم.

 

 

 

دل آ دیر یا زود برای همیشه می رفت آمریکا و من نمیخواستم باهاش برم. قصد نداشتم برم یوجینو ببینم. و این طوری میشد که پایان خنده های منم می رسید.

 

به امروز فکر کردم.

به پدر و مادرش! به سیلی ای که صداش حتی تا بالا هم اومد.

می دونستم اگر من جزء اون جمعیت پایین بودم حتما بعد قبل از این که دستش به پوست لطیف و حساس دلیار من برسه دستشو از دوجا میشکوندم. مرتیکه بی پدر قرمساق!

متوجه شدم دارم دندونامو تا حد مرگ بهم فشار میدم.

پوف کلافه ای کشیدم و سنگ توی دستمو پرت کردم روی اب.

باید دیگه کم کم می رفتم پیشش چون داشت شب می شد و می دونستم روی این که شبا پیشش باشم خیلی حساسه. نمی ترسید اما اصرار خاصی روی این داشت که من شبو تا وقتی بخوابه پیشش بمونم.

 

موهام هنوز خیس بود و هوا به شدت سرد.

 

پوف کلافه ای کشیدم و از جا بلند شدم. تصور این که پدر و مادر آدم بیان و به جای این که باهات بعد از مدت ها خوش رفتاری کنن این طوری کت بسته بخوان ببرنت پای سفره عقد بشوننت داشت دیوونم می کرد.

 

خدا رو شکر می کردم دلیار از این دخترای محکم و مستقل بود و به سادگی تسلیم زور نمی شد! نیاز نداشت کسی ازش محافظت کنه! خودش یه تنه مامان و باباشو حریف بود. اگر می فهمید وقتی شنیدم سیلی خورده تا پله چهارم هم اومدم پایین و حتی عادل منو دید دیوونه میشد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 44

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان سدم 4.5 (10)

۱ دیدگاه
    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی راد رو برده، حالا کسی حق…

دانلود رمان شاه_مقصود 4.2 (16)

بدون دیدگاه
خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و…

دانلود رمان گناه 4.7 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا توی یه سوپر مارکت کار میکنه…

دانلود رمان طعم جنون 4.1 (33)

بدون دیدگاه
💚 خلاصه: نیاز با مدرک هتلداری در هتل بزرگی در تهران مشغول بکار میشود. او بصورت موقت تا زمانی که صاحب هتل که پسر جوانیست برگردد مدیر اجرایی هتل می…

دانلود رمان چشم زخم 4 (4)

بدون دیدگاه
خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال کسی هستن که بتونه حالشون رو…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
4 ماه قبل

واییییییی😍دستت درد نکنه قاصدک جونم 😘یه دونه از این رویینا رو از کجا میشه پیدا کرد?😉

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x