همچنان زیر نگاه سنگین مرد روبه رومم که از جاش بلند میشه و کنارم میشینه.
صورتم چین میخوره هم از دردی که دارم هم از حضور نزدیکش.. مشکل بعدی لقمه گرفتنه و تا من نون و تیکه کنم اولین لقمه رو گرفته و میزاره دهنش..
منو میگی…! مات میشم.
تو دلم چقدر راه های کِنف کردنشو چیده بودم اونوقت عهد گذاشت دهنش!
مگه سروش نگفت مُهمم؟.. دیوونه شده از نبودم! همش چرت و پرت بود؟ جون به جونش کنن هامرز همون آدم یبس و خنثایی بود که هست.
_شرمنده یادم نبود خدمتکارتونم میز صبحانه رو براتون نچیدم.
از عکس العمل و حرصی که میخورم نیشخندی با اون لقمه کنج لپش به روم میزنه که باعث میشه آمپر بچسبونم و نخوام هیچ کوفتی بخورم.
صندلی رو با شدت به عقب هل میدم که صدای بلندی روی سرامیک ایجاد میکنه.
_بشین.. اینکه ناراحتی نداره بعدی رو برا تو میگیرم.
با ملایمت بازوی سالمم و گرفته، میخوام خودم و خلاص کنم اما از ترس آسیب بیشتر به دستم کوتاه میام و همین سُست شدن باعث میشه با زورش دوباره بشینم روی صندلی.
نگاهم روی اجاق گاز دور میزنه و کاش قبل نشستن چایی دم میکردم.
_دهنت و باز کن…..
چپ چپ نگاهش میکنم و سعی میکنم خودم چیزی دهنم بزارم اما دستش پشت صندلیم میشینه و تنش و بهم نزدیک کرده با ملایمت و شیطنتی که متعجبم میکنه میگه..
_دهنت و باز کن عزیزم.. دلم میخواد مال منو بزاری دهنت.
رو برمیگردونم و میدونم از خجالت سرخ شدم.
_لازم نکرده خودم میتونم.
بی هدف نوک قاشق مربایی رو به دهن میبرم که لقمه ی دستش و جلوی لبم میماله..
_فکر نکنم خودت بتونی… در ثانی گذشتن از چیز من..
هرچند بهش نگاه نمیکنم اما عکس العملم به قدری گویاست که در ادامه میگه..
_منظورم لقمه است، کار درستی نیست.
_چرا فکر میکنی برام مهمه چی میگی یا چی درست کردی؟
دست چپم و توی دست میگیره و چرخش دست راستش از پشت سرم نون و توی دهنم میتوپونه و در همین حین پشت دستم و بالا آورده لب هاش و روی پوستم گذاشته محکم میبوسه و اونقدری محو حرکت ناخودآگاهش شدم که متوجه نمیشم لقمه رو کی جوییدم و قورت دادم.
ممنون قاصدک جان
ای جانم هامرزو باش خودمم باورم نشد 🥰🥰🥰🥰مرسی قاصدکککککککی ممنونم عزیز دلم😍😍😍