رمان شروع تلخ پارت 15

4.2
(59)

 

(یاس)

احساس خفگی میکردم ؛ چند بار پلک زدمو چشمامو باز کردم

تو جام نمیخیزشدم ؛ درد کمرم بهتر شده بود
نگاهی به اتاق تاریک کردم

از جام بلند شدم ؛ سمت پایین رفتم
خونه تو سکوت بود

انگار کسی خونه نبود ، ار پله ها پایین رفتم
چشمم خورد به شربت رو میز

آخ که چقدر تشنمه ، سمتش لیوان رفتم
اوه چه قرمزه

شربت آلبالو …

بطری شربتو ورداشتم لیوانو پر کردم و یه نفس سر کشیدم

گلوم بدجور سوخت
اه اه چقدر تلخههه

شیده – بیدار شدی؟؟

– این چی بود ؟؟ چرا اینقدر تلخه

شیده – خوردیش؟؟

– یه شکلات بده ؛ گلوم میسوزه

شیده – ای وای از دست مهران ببین چیکار کردهه

– مگه چیه ؟؟

شیده – مشروب

با چشمای گشاد شده نگاش کردمو گفتم : عه مشروبه

رو مبل نشستم ؛ منتظر شکلات

شیده – بیا اینو بخور

– مهران و سمیر کجان ؟؟

شیده – تو حیاطن دارن قلیون میکشن
خوبی تو؟؟

– آره

شیده – هوووف
صبر کن صداشون کنم

خندی بلندی کردمو گفتم : چه بد موقع پریود شدم

شیده – صبر کن

به بیرون رفتنش نگاه کردم ؛ پاهامو رو میز انداختم
شروع کردم به اواز خوندن

دوستت دارم ؛ منه دیونه

بقیش چی بود؟؟؟

صدای مهرانو سمیرو از پشت سرم شنیدم

 

شیده – یاس چی میخونی؟؟

نگاهی به سمیر کردمو گفتم : چرا اونو بوسیدی
من که بهت گفتم فقط پیشم بمونی برام کافیه
چرا اذیتم کردی

شیده – خیلی خوب الان تو مستی

– مست ؟؟ مست چیه
من خوبم

شیده -باشه آروم باش

داد زدم : چجوری اروم باشم ؛ قلبم درد میکنه
داره میترکههه
چجوری اروم باشم من

سمیر – شیده بزار من ببرمش تو اتاق

– دست به من نزن ؛ ازت متنفرم
ازت متنفرم

شیده – پاشو یه اب به دستو صورتت بزنمم

– من دوستت داشتم ؛ ولی تو اذیتم کردی

شیده داد زد : الان وقت این حرفا نیست

از جام بلند شدم …

– پس کی وقتشه ؟؟ کی وقتشههه

دستای سمیر دور کمرم حلقه شد از رو زمین بلندم کرد

جیغ زدم : ولم کن ولم کن

هولم داد تو اتاق درو پشت سرش بست

– میخوام برم

مقابلم ایستاد منو چسبوند به دیوار ارومو شمرده شمرده گفت : چتهه

– دوستت دارم

سمیر- چی؟؟

– دوستتت دااارم
آره من دوستت دارم

وقتی نمیبینمت دلم تنگ میشه
من میخوام همیشه پیشت باشم
نزار برم
اذیتم نکن

سمیر- تو حالت خوبه؟؟

– نمیدونم

خیسی لبشورو لبام حس کردم …
بی اراده اشکام سرازیر شدن

سمیر- منو بخشیدی؟؟

– بخشیدم

 

سمیر – دوستت دارم

زیر گلوشو بوسیدمو اروم لب زدم : منم

حالم بد بود ؛ نگاهی بهش کردمو گفتم : حالم بده

سمیر- چته یاس

– تو مال منی ؛ نزار از من بگیرنتت لعنتی
من طاقت ندارم بایکی دیگ ببینمت
توبری تنها میشم

سمیر- غلط کردم یاس ؛ بخدا نمیدونستم اینقدر اذیت میشی به مرگ سمیر نمیدونستم

– من بعد تو نمیتونم رو پام وایسم

سمیر – نگو ؛ نگو
دیوونم نکن یاس ؛ تو جونمی نکن اینجوری
نفسم میگیره

– اگه بازم بازی باشه ؟؟

سمیر- هیسس
دیگ بازی نیست
من غیر تو هیچکیو دوست ندارم
من فقط باتو حالم خوبه

دِلاکردار بدون تو هیچم ؛ این تنبیه و تمومش نکن

– حالم بده سمیر باید برم دستشویی

دستاشو رو شونم گذاشتو کمکم کرد سمت دستشویی برم
حالم داشت بهم میخورد

شیر آبو باز کردم ؛ چند بار سرفه کردم

حالم بهم خورد ….

سمیر – جونم آروم باش خوب میشی الان

چند مشت آب سرد رو صورتم زد
از دستشویی بیرون اومدیم

پاهام جون نداشت ؛ تکیه دادم بهش
رو تخت درازم داد

پلکام سنگین شده بود ؛ تنم بی جون بود
چشمامو روهم بستم

 

– سمیر

سمیر- جونم

– میشه بغلم کنی

بدون هیچ حرفی کنارم رو تخت دراز کشید
منو کشون تو بغلش
سرمو رو سینه های مردونش گذاشت
موهامو اروم ناز میکرد …

سمیر- خوبی؟؟

– نه چطور خوب باشم ؛ بابامو دیدم
کسی که سالها آرزوی دیدنشو داشتم دیدم ولی نمیتونم بغلش کنم

سمیر- تو که گفتی ازش متنفری

لبخندی زدمو گفتم : نمیدونم

نگاهی به لبای خوش فرموش کردم
با تعجب نگام میکرد

لبخند گشادی زدمو لبامو رو لباش فشردم
پاهامو رو پاهاش انداختم

بیشتر به خودم چسبوندمش

سمیر- یاس قربونت برم ؛ تو هنوز حالت خوب نشده
بخواب یکم

سرمو تو گودی گردنش فرو کردم میک آرومی به گردنش زدمو گفتم : نوچ من خوبم

سمیر – لعنت بهت مهران

– از من بدت میاد؟؟

سمیر- نه ولی تو الان حالت خوب نیست
بعد پشیمون میشی

– چشم قشنگ عاشقتم

اینو گفتمو روش دراز کشیدم ، سرمو رو سینه هاش گذاشتم

سمیر- لطفا یاس بلندشو ؛ داری اذیتم میکنی

– نوووچ

دوباره لبامو چسبوندم به لباش

 

با سر درد چشمامو باز کردم
نگاهی به دور اتاق کردم

شیده – سلام خانم مست

– سلام

دوباره چشمامو بستم …

نگاهی به شربت آلبالو کردم ؛ آخ که چقدر تشنم بود
یه نفس سر کشیدم

دوستت دااارم
آره من دوستت دارم
وقتی نمیبینمت دلم برات تنگ میشه

– نهههههه

شیده – وای چیشده ؟؟؟ یاس اروم باش کابوس دیدی

– من چیکار کردم شیده ؛ من چم شده بود؟؟؟

شیده – مشروب رو میز بود ؛ توام فکر کردی شربته و خوردی

– واای
خوب چی گفتم ها؟؟

شیده – نمیدونم سمیر آوردتت تو اتاق
بعدشم خوابوندت

– وای وای من چیکار کردم
سمیر کجاست ؟؟

شیده – اونطرفه ؛ مگه کاری کردین ؟؟؟

– خودمم نمیدونم

از جام بلند شدم از اتاق بیرون زدم ؛ سمیرو مهران رو مبل نشسته بودن رو به روی تی وی

سمتشون رفتم

هردو نگاشون سمت من برگشت ..

دستشو کشیدم از جاش بلند شد

سمیر – چیشده؟؟

بدون هیچ حرفی دنبال خودم کشوندم
وارد اتاق شدیم

درو از پشت بستم ؛ تکیه به در ایستادم
گنگ نگام کردو گفت : خوبی؟؟

– چی بینمون گذشت؟؟؟

سمیر- هیچی

– سمیر

+جونم

– گفتم چی بینمون گذشته؟؟

+یادت نیست ؟؟

– اگه یادم بود ازت میپرسیدم ؟؟؟

+بخشیدیم

بی جون نگاش کردم ؛ آروم لب زدم : چی؟

 

سمیر- درست شنیدی، چی میشه ببخشی ؟؟
نمیخوای تمومش کنی این فاصلرو
ببین من کنارتم تا تهش

من همیشه پیشتم یاس
گوش بده بهم ؛ این دوریو تمومش کن
خوب؟؟

– نمیشه ؛ تو بهم بد کردی

سمیر – بسه بسه بسه

با مشت به در کوبیدو داد زد : بسه لامصب
دیگ طاقت ندارم
چرا نمیخوای بفهمی
بد کردم آره بهت بد کردم
ولی به خودم بدتر کردم ؛ چرا نمیخوای واسه یبارم شده بفهمی

خودت امروز گفتی دوستم نداری
نزن زیرش

یاس ببین منو ..

سرمو بلند کردم ؛ نگاهی به چشمای سبز خوشرنگش کردم قلبم دوباره لرزید

سمیر – میدونم دلت شکسته
ولی ..

دستامو رو لباش گذاشتم

– نگو دیگه …

چونم لرزید اشکام سرازیر شد

– دوستت دارم

کشوندمش تو بغلم ؛ محکم به خودم فشردمش

سمیر- یبار دیگ بگو

– دوستت دارم سمیر ؛ دیگه اذیتم نکن

سمیر- دیونم کردی لامصب ؛ دیگه ازم دور نشو
این دل لاکردار آروم نمیشه بدون تو

– دل منم

سمیر- دیگ نمیزنی زیر حرفت ؟؟

– اصلا

سمیر- قول ؟؟

از بغلش بیرون اومدم ؛ لبخندی زدم

– قول

 

سمیر- چی بهت بگم دختر

خندیدمو گفتم : هرچی که دلت میخواد

دستمو کشید پرت شدم تو بغلش
از رو زمین بلندم کرد

دور اتاق چرخی زدو ؛ کنار گوشمو محکم بوسید

سمیر- تا اخر عمر مخلصتم

با خنده گفتم : منو بزار زمین دیونه الان میافتم

رو تخت منو نشوندو گفت : مطمعنی نظرت عوض نمیشه؟؟

– اره دیونه

شیده – چه خبر اون تو؟؟؟

سمیر- بریم

از رو تخت بلند شدم ؛ دوتایی از اتاق بیرون زدیم

مهران و شیده منتظر کنار در ایستاده بودن

سمیر- قبول کرد

شیده – واااااای مبارکههههه

مهران – مبارکه داداش

خندیدمو گفتم : انگاری عقد کردیم حالا

شیده – اونم به وقتش .. اول باید منو سرو سامون بدید
دیر اومدی زودم میخوای بری

– بروبابا

شیده – خودت بروبابا

مهران – من میرم اصلا ؛ آرام باشید

پشت چشمی برا شیده نازک کردمو گفتم : چیشد حالا
پارکمون هیچی شده؟؟

مهران- ساعت تاره ۱۰ شبه ؛ پایه این بریم

شیده – من پایم

سمیر- بریم

شیده – یاس بیا بالا آماده شیم

 

دوتایی وارد اتاق شدیم ؛ شیده وسایل آرایششو رو میز ریختو مشغول خط چشم کشیدن شد

دستمو رو چونم گذشتمو به اتفاق چند دیقه پیش فکر میکردم
به خودم به سمیر

شیده – اینقدر بهش فکر نکن ؛ پرو میشه

– دست خودم نیست

شیده – چی گفتین تو اتاق

از جام بلند شدمو کنارش ایستادم ؛ رژ رو میزو ورداشتم و گفتم : گفت میبخشیم
گفتم آره

شیده – همین؟؟

– مثل اینک مست بودم ؛ بهش گفتم دوستت دارم

شیده – جون جون

تک خنده ای کردمو ؛ رژو مالوندم به لبم

شیده- فکر کن ؛ خواهر نشده جاری بشیم
زنعموم سکته میکنه بفهمه دوتا پسرش عاشق دختر برادرش شدن

– جدی؟؟ بنظر که خیلی مهربون میومد

شیده – آره ولی حسوده
این دوتا به رسم واقعی گرفتار شدن

– تا اون حد؟؟

شیده – غر میزنه سرشون

– آها؛ خیلیم دلش بخواد ، عروس ناز تر از ما کجا میخواد پیدا کنه

شیده – تورو نمیدونم ؛ ولی من اره نازم

– خیلی پروییی

شیده – شوخی کردم چشم مشکی من

مهران – خانما آماده این؟؟

– آره بریم

دوتایی از اتاق بیرون زدیم

شیده- سمیر کو؟

مهران – تو ماشینه بریم

سمت حیاط رفتیم ، سوار ماشین شدیم
من جلو کنار سمیر نشستم

مهران و شیده هم پشت

شیده- باید دوتا عاشقو تنها میذاشتیم

– تو نگران نباش ؛ ما از تو خجالت نمیکشیم

سمیر بطور ناگهانی گونرو بوسیدو با خنده گفت: بله شیده خانم

– وای سمیر داشتم حرف میزدم

سمیر- ببخشید

چشمکی زدمو گفتم : فداسرت

موزیکو پلی کردم …

شیده – زیادش کن

سمیر دستشو رو دستم گذاشتم ..

شیده – مهران من حسودیم شد ؛ لبامو ببوس

سمیر- بچه پرو رو ببینا

شیده – مهراان باتوام

سرمو برگردون با لبخند شیطانی نگاشون میکردم

مهران بدون هیچ حرکتی مارو نگاه میکرد

– مهران باتوئه

مهران – عه جلو سمیر

– خوب حالا ؛ د یالا

از رو خجالت لبخندی زد ؛ سمت شیده رفت
آروم لباشو بوسید

– یوهوووو

براشوت دست زدم

همراه با آهنگ خوندم

ببار بارونو
دلم داغونو
نمیخوام عشق و بدون اونو

شیدم باهام خوند

ببار بارونو
دلم داغونو
نمیخوام عشق و بدون اونو

سمیر پشت دستمو اروم بوسید ؛ اروم لب زدم
عاشقتم

 

ماشینو تو پارکینگ پارک کرد ؛ ار ماشین پیاده شدیم
صدای جیغ تو پارک هیجان زدم میکرد

سمیر سمتم اومد ؛ کنارم ایستاد
دستامو دور بازوش حلقه کردم

سمت پارک راه افتادیم …

شیده – اول باید بریم تونل وحشت

– هرچی که خوشمون بیاد میریم

شیده – باز تو حرف زدی؟

– ها چیه ؛ چی میخوای بگی

سمیر- بچه ها لطفا هرچی که بشه سوار میشیم

شیده – میزتم تو سرتاا

– دیگه چی

+ سلام استاد

صدای نازک دخترونه بود ؛ انگار با ما بود ؛ بیخیال شیده شدم ؛ سرم سمت سمیر برگردوندم

سمیر- سلام دخترا این وقت شب اینجا

یکی از دخترا – دکتر ما که همیشه این طرفو اونطرفیم
شما اینجا

لبخند دخترکشی زدو گفت : خوب دیگه

دستامو محکمتر از قبل حلقه کردم ؛ صفت دستامو نگه داشت

+استاد نامزدتونه؟؟

سمیر- بله ؛ نامزدم یاس

یاس جان اینام دانشجوهای درس خون منن

لبخندی زدمو گفتم : سلام خانما

باخوشرویی باهام سلامو احوال پرسی کردن

سمیر- خوب دیگه خوشبگذره

از کنارشون رد شدیم ؛ چنگی به بازوش زدم

– چرا اونجوری خندیدی

سمیر- چجوری خندیدم؟؟

– یجوری

سمیر- چشم دیگه یجوری نمیخندم ؛ اخم نکن

ووییی قلبممم خدایاااا

دیگ نتونستم جلو خندمو بگیرم

 

شیده – وااای اون ترن رووو
بریم
بریم

– آرهه بریمم

مهران – صبر کنید من برم بلیط بگیرم

سه تایی منتظر مهران ایستادیم ؛ به ترن نگاه میکردم
همه هیجان زده بودن

مهران – بچه ها بیان

سمت مهران رفتیم ..

شیده دستمو کشید وارد ترن شدیم

منو تو شیده کنار هم نشستیم ؛ سمیرم کنار من
مهران کنار شیده

جیغ خفه ای کشیدمو گفتم : وای چه خوبه

کم کم ترن پر شد ؛ با هیجان دستامو بهم کوبیدم

شروع به حرکت کرد …

اولاش خوب بود ؛ کم کم بیشتر بالا میرفت

حس میکردم کل تهران زیر پامه ؛ با ترس چشمامو بستم

با تموم وجود جیغ میزدم

سمیر دستامو سفت گرفت …

– چرا تمووممم نمیشههه

شیده – تو کهه میگفتی خیلی خوبهه

– میشه تو خفه شیییی

سمیر- نترس جونم الان تموم میشه

– بسههههه

دستای سمیرو بین دستام قفل کردم

سمیر- الان تموم میشه

اروم اروم سرعتش کمتر شد ؛ چشمامو باز کردم

– وایی من مردم

شیده – ترسووو

– وای شیده ولم کن تو

بلاخره ایستاد ..

سمیر – میتونی بلند شی

دستمو سمتش دراز کردم ..

 

(مهرداد)

روتخت دراز کشیدم به سقف بالا سرم خیره شدم
با صدای در فهمیدم مهلقاس

دستمو رو چشمام گذاشتم ؛ نمیخواستم باهاش حرف بزنم

مهلقا – مهرداد

مهلقا- میدونم بیداری ؛ چرا باهام حرف نمیزنی

– لطفا تنهام بزار

مهلقا- چرا یه هفتس نگام نمیکنی ؛ چرا باهام حرف نمیزنی
من هرزم
من هرزم
علط کردم گفتم هرزس
غلط کردم ..

– هیش چرا پرتو پلا میگی

مهلقا- چی میشه منو جای اون دوست داشته باشی؟؟

– مهلقا لطفا

مهلقا- باشه باشه ؛ فقط بغلم کن

نگاهی بهش کردم ؛ چونش لرزید اشکاش ریخت

نفس عمیقی کشیدمو سرشو رو سینم گذاشتم

مهلقا- میخوای بری پیشش؟؟

– اون منو نمیبخشه

+ اگه ببخشه ، نمیخوای شانستوامتحان کنی؟؟

– اگ ببینمش قلبم از خوشحالی دیگه نمیزنه

+ چی میشه منو دوست داشته باشی
اون زن کیه ؛ بیست ساله انگار نیستم

– میدونم اذیتت کردم ؛ خواستم دوستت داشته باشم
خواستم بهش فکر نکنم
من برا اینجام که بتو خیانت نکنم
ولی اون بیست ساله لحظه ای رهام نکرد
چشمای لعنتیش نمیزاره کس دیگه ایو ببینم

 

(مهرداد)

مهلقا- چطور بعد از بیست سال فراموشش نکردی

– اون همه زندگیم شده ؛ وقتی ازش جداشدم
انگار همین دیروز بود

بی اراده اشکم ریخت ؛ انگشت شصتمو رو چشمام فشردم

مهلقا- مهرداد
داری گریه میکنی براش؟؟

– نمیتونم خودمو ببخشم ؛ من حتی نتونستم از امانتیش محافظت کنم
فقط دلشو شکوندی …

حالا بعد از بیست سال پیدا شد
دوباره دیدمش
اینبار رویا نبود
خواب نبود

خودش بود ؛ خودخودش

مهلقا- دیدیش؟؟؟

– آره دیدمش

مهلقا- پیشش رفتی؟؟

سرمو به چپو راست تکون دادم

مهلقا- مهرداد من بدون تو نمیتونم زندگی کنم
میخوای تنهام بزاری؟؟

نیشخندی زدمو : تو زندگیو برامون زهرمار کردی
کدوم زندگی
کی بودی پیشم ؟؟؟ تو غیر از شیما کس دیگه ایم دیدی؟؟
حالا که خدا بهمون دختر داد ؛ باید شیده رو رها میکردی؟

مهلقا- تو منو نخواسی

– بسه مهلقا ؛ کافیه
الان نگران چی؟؟ من جایی قرار نیست برم
سوگند منو نمیخشه غیرراینکه حالشو بد کنم اتفاق دیگه ای نمیافته
نمیخوام دوبار ازش جداشم

 

مهلقا- پس دوستم داشته باش ؛ قول میدم مادرخوبی باشم برا شیده
اذیتش نکنم ؛ خوب؟؟

دستامو از بین دستام دراوردم

– برو بیرون

مهلقا -نمیزارم ازمن بگیرنتت
اصلا نمیزارم

مهرداد نمیزام ؛ تو مال منی
منننن

لباشو چسبوند به لبام ..

از رو عصبانیت چشمامو روهم بستم

مهلقا- بدون تو نمیتونم

از جام بلند شدم ؛ تحمل حرفای مهلقارو نداشتم
از اتاق بیرون رفتم

سویچو ورداشتم ازخونه بیرون زدم

سوار ماشین شدم ؛ سمت جاده راه افتادم
ضبطو روشن کردم

بزار همه ببیننن کنار منی
بین همه آدما تو یار منی
تو دوای و پرستار منی
دو ثانیه دوری تو که خیلیه
بزار همه بدونن مال منی
مشکلیه؟؟!!!

با مشت به فرمون کوبیدم ؛ داد زدمم
سوووگنددد کجاااییی
دیگه بدون تو نمیتونم لامصب
کجایی سوگندم
کجایی آروم جونم

 

(سوگند)

بهار- چته سوگند چرا گرفته ای ؟؟

– نمیدونم ؛ دلم گرفتس

بهار- باز دلت هوایی شد؟؟

اشک از رو گونه هام چکیدو گفتم : دوباره هوای شده

بهار- چرا دوباره یادش افتادی؛ توکه بهتر شده بودی

– حس میکنم بهم نزدیکه ؛ حسش میکنم بهار
من عاشقشم
دوباره قلبم بی قرار شده
دوباره بی قراری میکنه
چرا من جای اون زن نیستم ؛ چرا پیش من نیست

با صدای بلندی هق زدم

بهار- آروم باش سوگند ؛ بخدا حالت بد میشه دوبارها
میریم بیرون ؟

– حوصله ندارم

بهار- بریم حالوهوات عوض شه ؛ خوب؟؟
پاشو چ

بزور از جام بلند شدم ؛ سمت کمد لباسا رفتم
مانتومو پوشیدم

شالمو رو سرم انداختم ؛ موهای فرفریم از شالم زد بیرون

بهار- بریم ؟؟

– اوهوم ؛ اگه یاس بیاد چی؟؟

بهار- تو نمیخواد غصه اون خرس گندرو بخوری
کلید داره

– باشه بریم

دوتایی از خونه بیرون زدیم ؛ قدم زنان راه افتادیم

بهار- هنوزم بهش فکر میکنی؛ نبودنش واست عادی نشده؟؟

– من فقط بدون مهرداد زندگی کردم
فقط نفس کشیدم

بهار- این همه سختی ک کشیدی چطور هنوز به اندازه قبل دوستش داری
اون بیمعرفت بود

جلوش ایستادمو عقبی رفتم و

نه نه اون باید میرفت ؛ راهی جز رفتن نداشت
اون باید می رفت حق داشت

بهار- سوگند مواظب باااش

نگاهی به پشت سرم کردم ؛ نور چراغ ماشین چشمامو زد
دستمو جلو چشمام گذاشتم ، جلو پام ترمز زد

 

سرشو از پنجره ماشین بیرون اوردو گفت : خوبی خانم

صداش قلبمو لرزون ؛ زبونم بند اومده بود

بهار- بله آقا ؛ خوبیم

نگاهی به صورتش کردم ؛ اونم نگام میکرد
دیدمش
اون مهرداده ؟؟؟

بهار- ببخشید آقا دیگ برید
ما خوبیم

– اون مهرداده بهار؟؟

بهار- چرا هزیون میگی

دستمو کشیدو گفت : بیا

قلبم ریخت ، تند تر از همیشه میزد

از ماشین شد ، نگاهی به منو بهار کردو گفت : تو سوگندی؟؟

بهار- خدای من ؛ واقعا مهردادی؟؟ چطور ممکنه

مهرداد- خوبی سوگند ؟؟

بهار- بریم سوگند

بدون هیچ حرفی نگاهمو ازش گرفتم

مهرداد- سووگند

بهار- سوگند صبر نکن بریم

دنیا رو سرم میچرخید ؛ انگار هیچی سرجاش نبود

تکیه به بهار راه میرفتم

بهار- آروم باش عزیز دلم ؛ آروم باش

***

رو صندلی تو خیابون نشستیم ؛ پاهام جون راه رفتن نداشت

بهار- خوبی؟؟

توان حرف زدن نداشتم

فقط آروم سرمو تکون دادم

بهار- چطور ممکنه بعداز بیست سال ببینیمش
اخه چطور ممکنه

 

بهار – پاشو بریم خونه

– بهار

بهار- هیس هیچی نگو

بغضمو با فشار قورت دادم ؛ دستمو رو دستای بهار گذاشتمو سمت خونه راه افتادیم

هردو سکوت کردیم ؛ هردو به مهرداد فکر کردیم
مهردادم چقدر شکسته شده بود
ولی همون صورت مهربونش بود ؛ بوشو حس کرده بودم
گفته بودم بهم نزدیک شده …

جلو خونه ایستادم ؛ بهار کلیدو ار تو کیفش دراورد
صدای ماشین جلو پامون قلبمو لرزون

– مهرداد

بهار- بریم تو

– اگ یاس بیاد

بهار- چرا اومدی؟؟؟

مهرداد بدون اینکه توجه ای به حرف بهار کنه زل زده بود بهم
اشک چشماش برق میزد ؛ اروم لب زد : سوگند

– از اینجا برو غریبه
واسه چی دنبالمون راه افتادی؛ از اینجا برو اگه دخترم بیاد ذهنش درگیر میشه برو

مهرداد – یه لحظه بزار نگات کنم

بهار- نگاه کن ؛ بدبخت کردیش حالا نگاش کن نامرررد

دیگ نتونستم جلو اشکامو بگیرم ..
با بغض گفتم : هیس بهار بسه

نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم ؛ مقابلش ایستادم
چونم لرزید
سربه زیر شدمو گفتم : برو لطفا ؛ نمیخوای یاسو ک ازم بگیری ؟؟ برو یاس نباید اینجا ببینتت

مهرداد – خیلی خوب ؛ اینطوری بغض نکن میرم

بهار دستمو کشید ، دوتایی وارد خونه شدیم
درو پشت سر بست

کفشامو دراودم بی جون وارد اتاق شدم

بهار- سوگند

سمتش برگشتم…

– گریه نکن بهار خوبم

بهار- نیستی

– نیستم

سمتش رفتم ؛ تو بغلم فشردمش با صدای بلند هق زدم
بازم منو ترک کرد
بازم رفت

کنار دیوار نشستم ؛ اروم زمزمه کردم
مسیرمون باهم یکی بود ولی مقصد جدا بود

اصلا نترس راحت برو بی من
هیشکی به جز تو منو یادش نیست

فکر کردی کی از من خبر داره ؟؟
راحت برو هیشکی حواسش نیست

سرمو رو زانوهام گذاشتم ؛ هق زدم
خدااااا
دیگ نمیتونم ؛ نمیتونم

بهار- بخور این مسکنو

لیوانو قرصو از دستش گرفتم ؛ یه نفس خوردم
رو زمین دراز کشیدم

چنگی به قلبم زدم ، با خودم زمزمه کردم

آروم بگیر
دیگ برامن فیلم بازی نکن
تموم این سالا خواسی تو خیابون ؛ یه جای تو این شهر ببینیش
حالا چت شده لامصب
چرا اینقدر بی قراری میکنی آخه

 

(یاس)

شیده قاشق بستنیشو فرو کرد تو بستنیم

– واای نکن ؛ من صورتیشو دوست داشتم
همشو گرفتی اخه چقدر بیشعوررییی

شیده – حقته قلوی من

دهن کجی کردمو گفتم : قلوی من

مهران – دیروقته دیگه بریم

شیده – تازه داره خوشمیگذره

مهران – نه دیگ بریم

از جامون بلند شدیم ؛ سمت ماشین راه افتادیم
سوار شدیم
با شیده پشت نشستیم
سرمو رو شونه ی شیده گذاشتم ؛ چشمامو بستم
هلاک بودم برا خواب

شیدم سرشو رو سرم گذاشت ؛ دستامو گرفت
لبخندی زدمو دستاشو ناز کردم
چشمامو بستم

***

مهران – خوابن

چشمامو نیم باز کردم به حرفاشون گوش میدادم

سمیر- من یاسو میبرم تو . توام شیده رو بیار

اخ جوون بغل سمیر؛ چشمامو بهم فشردم که تکون نخورن

درماشین باز شد ؛ منو کشید تو بغلش
بوی عطرش
وااییی

قلبم ؛ سرمو تو سینه های سفت مردونش فرو کردم

سمیر- چقدرم سنگینی

– من؟؟

سمیر- ای شیطون بیداری

– ای وای نه خواب بودم

با مشت به سینش کوبیدم و گفتم : عههه

خنده کنان منو رو تخت گذاشت …

نگاهی به دور اتاق کردم

 

-اینجا اتاق توئه؟؟

سمیر- اوهوم

– من میرم پیش شیده بخوابم

از جام بلند شدم ؛ خواستم از تخت بزم پایین از پشت دستموکشید جیغ خفه ای کشیدمو رو تخت افتادم

سمیر- شیده با مهران میخوابه مزاحمش نشو

نفس عمیقی کشیدمو گفتم : رو کاناپه میخوابی

سمیر – چیه از من خجالت میکشی؟؟

– نه اصلا هم اینطوری نیست

+من پایین تخت میخوابم ؛ توام رو تخت بخواب
تا صبحم چشمام بستت

زیرلب با نیش باز گفت : حالاخوبه همین امروز تو بغلم بودی

– چیییی ؟؟!!!
چی گفتی الان ؟؟؟

+هیچی ؟ من دیگ برم رو کاناپه بخوابم

با حرص گفتم‌: سمیررر

+جانم ؟ بمونم ؟؟

جیییغ زدمم : سمیرر میکشمتتت

خنده کنان سمتم اومد ؛ دستمو کشید منو تو بغلش جا داد

سمیر- کوچولوی شیطون من
فقط کنارت میخوابم ؛ قول میدم اذیتت نکنم
قبول؟؟

سرمو به صورت تایید تکون دادم
توجام دراز کشیدم

شروع کرد به باز کردن دکمه پیراهنش

– برو بیرون

سمیر-من عادت ندارم با پیراهن بخوابم
اذیت نکن یاس

پتورو سرم انداختمو گفتم : هرکار میخوای بکن

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 59

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان یاسمن

خلاصه: این رمان حکایت دختری است که بعد از کشف حقیقت زندگی اش به ایران باز می گردد و در خانه ی عمه اش…
رمان کامل

دانلود رمان ارباب_سالار

خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت…
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
5 سال قبل

پارت بعدی کیه؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x