رمان ماتیک پارت ۱۹۷

4.2
(234)

 

 

لادن زمزمه کرد

 

_ خیلی درد دارم

 

ساواش شاکی سر تکان داد

 

_ میگی چیکار کنم؟ بریم خونه استراحت کن

 

_ باشه ، صبر کن قبلش برم سرویس حداقل

 

ساواش سری تکان داد و بی اعصاب پشت میزِ خالی نشست

 

_ بجنب

 

لادن بلند شد

 

_ الان برمی‌گردم

 

_ کوله رو کجا میبری؟ محیط سرویس بهداشتی آلودست

 

دخترک آرام زمزمه کرد

 

_ شاید خونریزی داشته باشم خب

دستمال میخوام

 

ساواش سری تکان داد و با عذاب وجدان پرسید

 

_ دیشب اذیت شدی؟

 

لب های دخترک کمی آویزان شد

 

_ اشکال نداره!

 

#part780 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

لادن که رفت ساواش بی حوصله با موبایلش سرگرم شد

 

حس خوبی نداشت

 

دخترک زیادی مظلوم شده بود و او خودش را بخاطر دردش مقصر می‌دانست

 

قهوه ای سفارش داد

 

بیست دقیقه بعد قهوه‌اش را خورده بود اما دخترک برنگشت

 

کم کم نگران می‌شد

 

_ عذر می‌خوام ، سفارش دیگه ای دارید؟

 

بدون انکه به گارسون نگاه کند سر تکان داد

 

_ خیر ممنون ، صورتحساب لطف کنید

 

گارسون با احترام صورتحساب را سمتش گرفت

 

_ خدمت شما

 

ساواش نگاهی به صورتحساب بلند بالا انداخت که تمام نمی‌شد و تک خنده ای زد

 

_ اشتباه آوردید جناب ، بنده یک قهوه داشتم

 

گارسون جواب داد

 

_ صورتحساب برای میز هشته ، همینی که شما نشستید

 

ساواش با اخم نگاهی به مبلغ انداخت

 

هزینه‌ای به اندازه‌ی ترتیب دادن میهمانی با پنجاه میهمان و پذیرایی کامل!

 

#part781 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

گارسون توضیح داد

 

_ خانمی که همراهتون بودن همراه دوستانشون سفارش دادن

الان به پذیرش اطلاع دادن همسرشون حساب میکنن و رفتن!

 

ساواش بهت زده ابرو بالا انداخت

 

امکان نداشت

 

_ حتما اشتباهی شده جناب

همسرم سرویس بهداشتیه

میز به اسم کیه؟

 

گارسون نگاهی به تبلت انداخت و جواب داد

 

_ آقای آرمین توسلی

 

ساواش دندان روی هم فشرد و عصبی سر تکان داد

 

زیرلب غرید

 

_ مگه دستم بهت نرسه لادن

 

کارت بانکی‌اش را از جیبش بیرون کشید

 

_ دختره‌ی بی مغز لجباز

 

یک بار دیگر به قیمت نهایی نگاه کرد

 

باورش نمی‌شد از دخترک چنین رودستی خورده است!

 

_ رمزتون رو می‌فرمائید؟

 

#part782 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

****

لادن کنار اتومبیل ساواش منتظر بود

 

با دیدن بچه ها و دهان بازشان نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد

 

آرمین با مسخره بازی مشتش را روی درخت کنارشان کوبید و عربده زد

 

_ پشمام فر خورد حاجی

 

مسعود ادامه‌ی حرفش را گرفت

 

_ فر خورد؟ مال ما درجا خشک شد ریخت به فر نرسید

 

مهتاب تایید کرد

 

_ باورم نمیشه

 

عطیه با هیجان موبایلش را بالا گرفت

 

_ فیلم گرفتم بچه ها فیلم گرفتم

اگر به چشماتون شک کردید بیاید دوباره ببینید

 

سر هر پنج نفر در صفحه موبایل فرو رفت

 

ساواش بالای سر لادن ایستاده بود و سوالاتی می‌پرسید

 

لادن خندید

 

_ فعلا جلوی چشمش آفتابی نشید که دهنتونو سرویس می‌کنه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 234

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…
رمان کامل

دانلود رمان خدیو ماه

خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین مقدم
6 ماه قبل

چقدازلادن این حماقتاش بدم میاد ازاولش باعث دردسر بود ….ممنون قاصدک جونم

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط نازنین مقدم

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x