#part820 مــــــ💄ــــــاتیک
صبح با صدای زنگ موبایلش ، قبل از زنگ ساعت بیدار شد
نگاهی به لادن انداخت که کتاب به دست خوابش برده بود و سری به تاسف تکان داد
از اتاق خارج شد تا صدای حرف زدنش دخترک را بیدار نکند
احتمالا تا یک ساعت دیگر از خواب میپرید و خودش را در درس و کتابش غرق میکرد
_ بله؟
صدای لیلا برخلاف صدای او هوشیار و نگران بود
_ ساواش جان سلام … شناختی؟
ساواش صدایش را صاف کرد
_ شناختم لیلا خانم ، صبحتون بخیر
_ یک اتفاقی افتاده ، نتونستم بیشتر صبر کنم
ابروهای ساواش به هم نزدیک شد
متفکر پرسید
_ چی شده؟
_ لادن کنارتونه؟
#part821 مــــــ💄ــــــاتیک
_ خوابه
_ خوبه…
ساواش سمت آشپزخانه رفت
_ بفرمایید … نگران شدم
_ دیروز … من و لطیفه خونهی شما بودیم
ساواش پوف کشید
چرا حرفش را نمیزد؟
_ در جریانم ، حرفتونو بزنید لاله خانم
لاله به تته پته افتاد
_ آخه … چطور بگم … شما رابطتون با لادن خوبه؟
_ یعنی چی؟!
_ یعنی … یعنی با هم مثل بقیه زن و شوهرایید؟! ببخشید میپرسم
ساواش ابرو بالا انداخت
این چه سوال مسخره ای بود کلهی سحر؟!
انگار لاله تعجبش را فهمید که پوف کشید و سریع توضیح داد
_ ببینید دیروز لادن و لطیفه بیبیچک زدن
یکیش مثبت شده بود
ما صبح جوابِ آزمایش لطیفه رو گرفتیم منفی بود
من فکر میکنم بیبیچک مثبت برای لادن بوده
#part822 مــــــ💄ــــــاتیک
ساواش بهتزده پچ زد
_ چی؟
لاله آه کشید
_ من جرات نکردم به خودش زنگ بزنم
خواستم به شما بگم … ببخشید میدونم نباید دخالت کنم ولی با اون وضعی که لادن داشت و یکسره سرش تو دفتر کتاب بود گفتم شما یک فکری بکنید
ساواش دندانهایش را روی هم فشرد
این دیگر چه گندی بود
باورش نمیشد چه میشنود
زیرلب لعنتی به خودش فرستاد و تماس را قطع کرد
دلش میخواست هرچه روی میز نهارخوری بود را با یک حرکت پخش زمین کند اما میترسید دخترک بیدار شود
لادن کابوس میدید
یک بار دیر سر جلسه کنکور رسیده و بار دیگر جواب سوالها را نمیدانست
پاسخنامهاش با فشار سر مداد پاره میشد ، مراقب تقلبش را میگرفت و هزار و یک مشکلی که در بیداری به آن فکر هم نکرده بود پیش میآمد
بیچاره لادن ! چقدر بدشانس
کاش نویسنده یا پارتا رو بیشتر کنه یا زود به زود پارت بده ممنون قاصدک جان
پدرشدنت مبارک ساواش خان🤣