رمان از کفر من تا دین تو پارت 246

4.5
(75)

 

انگار واقعا کمبود خواب داشت!؟… عکس العملی که ازم ندید و ندیدم چند دقیقه بعد با نفس هایی که از گردنم گرفت ریتم سینش منظم و آروم شد.

توی یک جای تنگ و معذب چشم هام دور اتاق نیمه تاریکی که با نور آباژور محدوده کوچیکی رو روشن میکرد، میچرخید.

 

احساس میکردم هر ثانیه یه جایی از بدنم مور مور میشه یا بدتر به خارش افتاده و من نفس هم به زور میکشیدم تا یهو این شیر خفته رو بیدار نکنم، چه برسه به تکون دادن خودم و خاروندن.

کمی که گذشت و گره دست هاش به نظر شل تر شد یکم خودم و عقب کشیدم و بلهههههه… جواب داد.

 

و بلاخره نمیدونم چقدر ولی به اندازه یک عمر طول کشید تا اپسیلون اپسیلون خودم و از زیر دست وپاهاش بیرون بکشم و از اون تخت کذایی یک نفره با هامرزی که خودش دونفر محسوب میشد و من کجای داستان چپونده شده بودم، خلاص بشم.

واقعا که مردک کل جاها رو گرفته بود.

 

سریع لباس و مثل شیئی گرانبها میپوشم و حالا حالم خیلی بهتره.

اما دروغ چرا دلم برای فضای بین بازوهاش و گرمی بدنش تنگه،..

ولی فکر برگشتن و نمیکنم در عوض شالی سرم میندازم و با بلوز و شلوار نخیی که معذوریت نداره از اتاق خارج میشم..

 

سروش هنوز تشریفشو نیاورده و چی داشت اون مهمونی پر اضطراب و حادثه خیز که ول کنش نبود.

_اینا تا حالا جای واقعی که مردم به دور از همه چی توش شاد باشن رفتن؟ فکر نمیکنم.

پرده های طبقه پایین کناری زده شده و نور ماه توی حیاط با درختای بی برگ و بار بازی ترسناکی راه انداخته.

باد هم با هیاهویی مالکانه توی شاخه های لخت درختا داره خودی نشون میده و هر دو مکمل یک صحنه ترسناک توی فیلم های آلفرد هیچکاکه.

 

لیوان آبی پر میکنم و میشینم پشت پنجره و آروم آروم سر میکشمش. ورود سوز کمی از سرما به واسطه درز ها تنم و میلرزونه.

با دیدن باز شدن در و ورود مردی که به نظر شبه حالاتی از سروش و داره برای گریز از سوال جواب های پیش نیومده راهم و طرف طبقه بالا کجا میکنم.

عمرا برم تو اتاق خودم..

 

میمونه تنها گزینه.. درو باز کرده وارد میشم. با اتاق من چندان فرقی جز بزرگتر بودن خودش و تختش نداره.

خودم و پرت میکنم روی تشک که یاد ضربه شصتش توی اتاق خودم میافتم.

بوی عطرش زیر بینیم میزنه. اونجا احتیاج به گرمای مصنوعی این ملافه ها نداشتم تنش مثل کوره داغ بود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 75

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
12 روز قبل

پارت گذاریش یکم بهتر شده هر چند کوتاه ممنون قاصدک جان

camellia
12 روز قبل

دستت درد نکنه قاصدک جونم😘

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x