رمان شالوده عشق پارت 339

4
(98)

 

 

این بار نه فقط روی کاغذ بلکه برای همیشه از زندگی‌ام برود وگرنه هیچ تضمینی برای کنترل قلبم نبود که دوان دوان به طرفش نروم و از دلتنگی زیاد خودم را در آغوشش حلق آویز نکنم!

_♡_

-لعنت بهت داری حالمو بهم می‌زنی تو…

کلافه از غرغرهای تمام نشندنی شاهین جامش را کنار گذاشت و نگاه خونینش را به او دوخت.

-اگه حالت داره بهم می‌خوره پس گورتو گم کن چون حسمون متقابله!

شاهین با دست صورتش را پوشاند و یکدفعه با قدم های بلند به سمتش آمد.

-چته امیر؟ چته مرتیکه؟ چرا اینجوری می‌کنی؟ چرا اِنقدر از چیزی که بودی دور شدی؟ تو این نیستی! نمایشگاه نمیری. درست به کارهات نمی‌رسی. همه چی رو کنار گذاشتی. یک عالمه آدم داشتن از کنار تو زبون نفهم نون می‌خوردن، نمی‌تونی اِنقدر راحت کنارشون بذاری!

پوزخند بزرگی زد.

-من خودمو کنار گذاشتم! کنار گذاشتن بقیه خیلی هم نباید کار سختی باشه مگه نه؟

 

 

شاهین دندان روی هم سایید و یکدفعه به شانه‌اش کوبید.

-حق نداری این کارو بکنی. من بهت این اجازه رو نمیدم که بیشتر از این خودت و کسایی که داشتن از سفره‌ی تو نون می‌بردنو به ف*اک بدی. اجازه نمیدم اسم خانوادگیتو از بین ببری امیرِخانی!

به اندازه‌ی تمام دنیا حالش خراب بود اما خیلی خوب متوجه ناراحتی شاهین میشد.

و باید می‌گفت که پسر لوس و نازک نارنجی گذشته و دکتر مشهور حالا قطعاً دوست خوبی بود اما از آنجا که همه چیز را باخته بود، پس نیازی هم به یک دوست خوب نداشت!

شاهین هم نباید بیش از این خودش را درگیر زندگی باتلاق مانند کسی مانند او می‌کرد.

-و کی گفته من به اجازه‌ی تو نیاز دارم مرتیکه بی…؟ تا دیروز جرات نمی‌کردی جلو روم حرف بزنی حالا برا من دَم از اجازه می‌زنی؟ گورتو گم کن تا مادرتو به عزات نشوندم!

تلخ گفته بود. بد گفته بود.
درست شبیه یک عوضی واقعی رفتار کرده بود و آرزویش این بود که شاهین به دل بگیرد و مانند همه ترکش کند!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 98

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان سدم

    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی…
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x