رمان شالوده عشق پارت 340

4
(92)

 

 

آنوقت بود که می‌توانست با خیالی راحت در دنیای تارکیش، در دنیای بدون شمیمش غرق شود و غرق شود و غرق شود.

اما به نظر می‌رسید امروز روز شانسش نبود چراکه انگار شاهین هم داشت از همین استراتژی استفاده می‌کرد!

نگاهش را با چندش در سرتاپایش حرکت داد و زمانی که با عوضی گونه‌ترین حالت ممکن گفت:

-آره خب حتماً تو مردی که بخاطر درد عشق تخ*میت داری یه عالمه آدم زن و بچه دارو از نون خوردن می‌ندازی!

کمی طول کشید تا چیزی که شنیده بود را درک و هضم کند.

و وقتی کاملاً متوجه منظور شاهین شد، شبیه حیوانی وحشی که از قفس آزاد شده سریع ایستاد و با پشت دست جامش را کنار انداخت.

صدای شکستن شیشه و سپس قدم های شکارچی مانندی که به سمت شاهین روانه شد.

او به عشقش توهین کرده بود…!

-چی گفتی؟

-…

فریاد کشید:

-ازت پرسیدم چی گفتی حرومزاده؟!

 

سیب آدم شاهین تکان خورد اما با وجود اضطرابش آرام گفت:

-گفتم حتماً تو مردی که بخاطر درد ع..عشق تخ*میت داری یه عالمه آدم و زن و بچه رو از نون خوردن می…

با مشت محکمی که یکدفعه بر دهان او زد، حرفش ناتمام ماند و فریاد خودش بود که چهار ستون خانه را لرزاند.

-من بچه مو از دست دادم!

مشت بعدی…

-من خواهرمو از دست دادم!

مشت بعدی…

-من مادرمو از دست دادم!

مشت بعدی…

-من تنها دلیل زندگیمو، زنی که بخاطرش هر کاری می‌کردم و می‌کنم رو از دست دادم!

مشت بعدی و صورت خونین شاهین!

تقلایش برای رهایی از او مانند مورچه‌ای بود که از حضور فیل فرار می‌کند و خوب می‌دانست این یک کتک کاری ناعادلانه‌ست.

مردهای بسیار قوی‌تر از شاهین هم اکثراً مقابلش کم می‌آوردند اما خشمش آنقدر زیاد بود که نتواند بر خود چیره شود.

 

 

 

و تا خواست مشت بعدی را بر صورت او بزند، شاهین با صورتی خونالود و بینی‌ای که به نظر می‌رسید شکسته، آرام گفت:

-آره از دستش دادی. تو خیلی چیزهارو خاطر احمقی خودت، بخاطر خشم کنترل نشدت و بخاطر غرور زیادت از دست دادی و تا وقتی که بخوای مثل سابق وحشی یا مثل الآنت شبیه یه بزدل ترسو که از زندگی دست کشیده رفتار کنی، بهت قول میدم خیلی چیزهای دیگه رو هم از دست میدی!

مشتش آرام پایین آمد و شاهین همانطور که به سختی از جا بلند میشد، با آستین لباسش خون روی صورتش را تا حدودی پاک کرد.

سپس با قدمی که جلو گذاشت، لب هایش را به گوشش نزدیک کرد و پچ زد:

-یه زمان چون مثل یه سگ وحشی بودی باختی. الآنم چون مثل یه سگ ترسو شدی بازم می‌بازی!

نفس تندش را بیرون داد و غرش‌وار پچ زد:

-من همین الآنشم باختم، بازی برام وجود نداره!

شاهین خیره نگاهش کرد و لحظه‌ای بعد با جمله‌ای که گفت، نشانش داد به آخر رسیدن دنیا یعنی چه!

-چون شمیمو طلاق دادی حس می‌کنی باختی، مشتاقم بدونم روزی که ببینی عروس کَس دیگه شده چه حسی پیدا می‌کنی!

مردمک‌هایش به گردترین حالت ممکن رسید و از بی‌نفسی لب هایش نیمه باز ماند.
_♡_♡_♡
امیرم😭😭

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…
رمان کامل

دانلود رمان نمک گیر

    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی…
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ماه قبل

خیلی دیر پارت میاد ساعت ۱۰شب همین پارت کوتاه اومده

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x