رمان هیلیر پارت 170(فصل دوم)

4.4
(61)

 

 

 

 

باید از این که متلاشی بشم جلوگیری می کردم. گوشیمو در آوردم و زنگ زدم به عادل. بهش گفتم براش لوکیشن میفرستم و قطع کردم.

بهم توصیه کرد موزیک گوش بدم تا بیاد…

عادل منو میشناخت…

عادل یه نسخه از خود من بود.

 

**

 

– ریک؟ داری چه غلطی می کنی میشه بدونم؟

 

سری بلند کرد و با لبخند درخشانی به من خیره شد و گفت:

 

– تنها راهی بود که می شد تو رو از اون استودیو کشید بیرون.

 

واقعا روی مود خوبی نبودم. گفتم:

 

– جرئت نکن که عمدا گند بزنی تو کار من تا بتونی منو از اون جا بکشی بیرون. یه دفعه فقط اخطار میدم. دفعه بعد به جیک مبگم!

 

از جاش بلند شد. روی من تاثیری ندشات این مسخره بازیاش. بلند گفتم:

 

– این گندکاری رو درستش می کنی. میکس درستشو انجام میدی و یه کپی ازش برای من ایمیل می کنی. این کارو هم باید تا سه ساعت آینده انجام بدی! تمومه؟

 

 

 

 

یشخندش جمع شد. چشم غره ای بهش رفتم و از کنارش رد شدم و رفتم دوباره طرف استودیو.

 

کیت اومد سمتم و با حسرت لب زد:

 

– کاش دست راستمو نداشتم اما ریک به خاطر بیرون کشیدنم از استدیو توی کارش می رید!

 

هدفونمو گذاشتم روی گوشم و زیر لب غریدم:

 

– مال تو! با کمال میل!

 

جوابی که داد به خاطر هدفونی که گذاشته بودم خفه و آروم بود:

 

– همه برای ریک میمیرن!

 

لب زدم:

 

– من براش می رینم! تلاشش ستودنیه ولی متاسفانه فقط یه مگس مزاحمه که دلم میخواد لای کتاب پِرِسِش کنم.

 

پقی زد زیر خنده و گفت:

 

– بیا! برگه های جدید. میتونی هذ جوری که دلت خواست تغییرشون بدی. خودم نتاشو نوشتم و مشتاقه منتظر تغییرات تو ام.

 

ایستادم و چشمامو با حرص بستم! چون چیزی که رو به روم می دیدم توانایی اینو داشت که جیغمو در بیاره.

 

 

 

 

ریک نشسته بود پشت پیانوی من توی استودیوی من و کاغذای منو داشت ورق می زد و روی صندلی محبوب من نشسته بود.

 

– کمکم کن نکشمش!

 

کیت خندید و گفت:

 

– لیاقت نداری.

 

با خشم گفتم:

 

– من بی لیاقت ترین آدم دنیام!

 

ریک صدامو شنید و سرشو بلند کرد. از جاش که بلند شد دوباره قد بلند و هیکل بی نقصش رو به رخ کشید.

می دونست این حرکتش چقدر میتونه برای زنا جذاب باشه و هی روی من این تاکتیکو پیاده می کرد.

نمی دونست کیرمه!

 

جلوی چشمای درخشان و آبیش که مشتاقانه زل زده بود به من راه گرفتم سمت یه استدیو ضبط دیگه…

لبخندش که از لباش پاک شد رو دیدم و یکم حالمو بهتر کرد.

 

این آدم باید هر هشت ساعت بهش ریده می شد تا درس عبرت بگیره و هار نشه.

 

 

 

 

 

رو به کیت گفتم:

 

– وقتی اون مرتیکه باسن گندشو جمع کرد و از صندلی من بلند شد و گورشو گم کرد صدام کن.

 

و بعد رفتم داخل…

ریک از روز اولی که اومده بودم این جا روی اعصابم بود!

میشناختمش، فقط دنبال چیزی بود که توی لباس زیرمه. چین آدمی به درد من نمی خورد.

 

حتی اگه یه راهبه پاک و مطهر هم می آوردن که فقط عاشق من باشه و تموم عمرش رو وقف من کنه و طبق مشخصات مورد علاقه ام از کارخونه سفارشش داده باشن بازم به درد من نمی خورد!

 

سری تکون دادم تا یادم نیاد کی و چی به درد من میخوره!

من دیگه اون دلیار سابق نبودم…

نه تنها هیچ کس به درد من نمیخورد بلکه این قضیه عکسش هم بود و منم به درد کسی نمی خوردم! من مثل یه مسواک استفتده شده بودم. مثال چندش و کثافتی بود اما حق! کسی سراغ من نمی اومد.. صاحب سابقم هم مرده بود!

 

نشستم پشت پیانو و برگه نت کیتو گرفتم جلوم و شروع کردم به زدن…

از اون آدم سابق فقط همین کلاویه ها مونده بودن برام…

 

تموم مدتی که داشتم کار می کردم یه مکالمه توی ذهنم پلی می شد… یه گفتگوی دور… خیلی دور….

 

– خبری ازش نیست؟

 

– نه! آب شده رفته توی زمین.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 61

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان چشم زخم

خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال…
رمان کامل

دانلود رمان موج نهم

خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست…
رمان کامل

دانلود رمان بومرنگ

خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم…
رمان کامل

دانلود رمان التیام

  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…
رمان کامل

دانلود رمان ارتیاب

    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x