با اخم سمتش رفت
لادن در خود جمع شد و او خودش را نزدیک تر کشید
روی تخت خیمه زد و خیره به صورت ترسیده ی لادن غرید
_ نه ، مشکلی نیست!
لادن بهت زده نگاهش کرد
برای ثانیه ای برق شیطنت و خباثت را در نگاهش خواند ، چشمانش گرد شد و قبل ازینکه بتواند وضعیتشان را حلاجی کند دست های ساواش زیر پاها و گردنش حلقه شدند
وا رفته جیغ زد
_ چیکار میکنی؟
ساواش روی هوا بلندش کرد
مثل گونی برنج روی شانه اش انداختش و ضربه ای به باسنش کوبید
_ میخوام یادت بدم احترام به استاد در هر حالتی واجبه! شب و روز و تایم درس و غیر درسم نداره
لادن نالید
_ بیارم پایین روانی ، پوست پام داره کش میاد گچم کشیده میشه
ساواش در حمام را باز کرد
_ حسابت داره سنگین تر میشه دخترخانم
گفت و شیر آب را باز کرد
وان کم کم پر میشد
لادن مشتش را روی کمر ساواش کوبید
_ عقلتو از دست دادی؟ مستی؟ میدونی ساعت چنده؟
ساواش منتظر ماند وان پر آب شود
لادن فکرش را خواند که به خواهش و تمنا افتاد
_ ببخشید خوبه؟ غلط کردم … راضی شدی؟
بیشعور خودمم ، گاوم خودمم
ساواش پام تو گچه من….
جمله اش تمام نشده ساواش مثل کتلتی رویش را برگرداند و در وان خواباندش
لادن جیغ کشید و سعی کرد سرش را بالا بیاورد اما ساواش پای در گچش را بالا نگه داشته بود تا به حساب خودش خیس نشود و همین باعث شد نتواند از زیر آب بیرون بیاید
بالاخره انگار خودش فهمید که بازوی دخترک را بالا کشید
پای گچ گرفته اش تا نزدیک آب رفت و لادن جیغ کشید
_ الحق که گاو برازندته ساواش
ساواش اهمیتی به او نداد
بی توجه دوش را باز کرد و لباس زیرش را درآورد
لادن به سرعت چشمانش را بست
_ هیع
دوستان این تنها پارتیه که نویسنده داده فشم ندین من بی تقصیرم🥲😅
نویسندش نذاشت وان پر آب بشه تموم شد 😂😂😂 😂 واقعاً خسته کننده بود بیچاره خسته شد از این دو کلوم نوشتن دست مریزاد