* * * *
دستمو توی موهاش فرو بردم و بهش خیره شدم …
رو به روی تی وی ، روی کاناپه بودیم …
من نشسته بودم ، اونم دراز کشیده بود و سرشو گذاشته بود روی پام …
نگاهمو ازش گرفتم و به تی وی زل زدم …
سبنمایی : خون آشامی ، عاشقانه و +18 گذاشته بود …
زبونی روی لبام کشیدم و خیره به تلویزیون ، با تعجب گفتم :
+ گرگینه ها واقعا وجود دارن؟! … .
سرشو بالا گرفت و بهم زل زد …
اول با تعجب بهم خیره شد ، کم کم لبخند پلیدی روی لباش نشست و گفت :
_ اره ، مگه نمیدونستی؟! … .
اخم ریزی کردم …
با وجود اینکه واقعا یه خورده ترسیده بودم ، ولی چشم غره ای بهش رفتم و لب زدم :
+ نخیر ، الکیه …
فقط افسانه ان … .
نوچ نوچی کرد ، زبونی روی لباش کشید و گفت :
_ اتفاقا …
گرگینه ها وجود دارن …
خیلی ساله بودن ، هستن و خواهند بود ! … .
خیره به نقطه ی نامعلومی ، متفکر و با لحن ترسناکی ادامه داد :
_ اونا شبیه انسانن ! …
و وقتی ماه کامل میشه ، به صورت گرگ در میان …
واقعا دلهره انگیزن ! … .
با وحشت سرمو چرخوندم و به پنجره خیره شدم …
سرمو یخورده کج کردم و به بیرون خیره شدم …
ماه کامل بود ! …
هینی کشیدم و با ترس سرجام درست نشستم که ارسلان با تعجب گفت :
_ چیشد؟! …
با لکنت لب زدم :
+ م … ماه کامله ! … .
یکم سردرگم و سوالی بهم زل زد و وقتی منظورمو گرفت ، لبخندی شیطانی زد …
زبونی روی لباش کشید و گفت :
_ خب دیگه ، پس الان مطمعنن همشون به شکل گرگ در اومدن ! …
با دلشوره گفتم :
+ ک … کجان؟! … .
شونه ای بالا انداخت و گفت :
_ همین اطراف …
لبمو به دندون گرفتم و مضطرب نگاهی به اطراف انداختم …
یکهو صدای جیغی اومد که منم هول زده ، جیغی کشیدم …
ارسلان چشماشو بست و لباشو بهَم فشار داد … .
با ترس ، هواس پرت گفتم :
+ ص … صدای کی بود!؟ … .
خنده ی کوتاهی کرد و با چشمایی بسته ، لب زد :
_ تلویزیون ! …
نگاهمو سریع چرخوندم طرف تلویزیون و بهش خیره شدم …
با چیزی که دیدم چشمام گرد شد …
خدای من ! …
شخصیت پسر ، مرد گرگ نما بود و داشت دختره رو به طور وحشیانه ای میکرد ! …
نگاهم روی کلفتش به گردش در اومد …
واییی ، چقدر بزرگ و دراز بود …
جیغی کشیدم و با ترس لب زدم :
+ تی وی رو خاموش کن ارسلان ، زود باش … .
خنده ی بلندی کرد و بدون تکون خورد از جاش ، به چشمام زل زد و گفت :
_ هنوز که فیلم تموم نشده ، تازه داریم به قسمتای هیجانیش میرسیم …
تو هم جای ترسیدن و جیغ کشیدن توی گوش من ، سرتو بیار پایین و یه لب بده …
و بعد بدون منتظر موندن واکنشم ، دستشو گذاشت پشتِ سرم و سرمو به پایین خم کرد …
لبام که روی لباش گذاشته شد ، به سرعت شروع به خوردن و مکیدنشون کرد …
انگار به کل ماجرای گرگینه رو فراموش کرده باشم ، باهاش همکاری کردم …
اوممممم ، عاشق طعم لباش بودم …
خوشمزه ترین مزه ی دنیا رو داشتن ! …
همونطور که اون وحشیانه داشت لبامو گاز میگرفت و می مکید ، دست چپمو روی تنش کشیدم و بردم به طرف پایین تنش …
سالارشو گرفتم توی دستم و آروم از روی شلوار شروع به مالیدنش کردم …
همینطور که داشتم می مالیدمش ، متوجه بزرگ شدنش میشدم …
که لحظه به لحظه داشت توی دستم بزرگ و بزرگتر میشد …
تحریک شده بود و من اینو خوب متوجه شدم …
زیپشو باز کردم و دستمو از شلوار و شورتش رد کردم …
اوفففف ، اینطوری که بدون هیچ مانعی لمسش میکردم خیلی لذت بخش تر بود ! …
سفتِ سفت شده بود ! …
لبخندی زدم که با نفس نفس سرشو عقب کشید …
سرمو بالا گرفتم و خیره به چشماش بدون پس کشیدن دستم به کارَم ادامه دادم …
چشماش قرمز شده بود و به نفس نفس افتاده بود ! …
روی مبل نشست و هلم داد به عقب …
دراز کشیدم و اون خیمه زد روم …
😂😂😂جدی؟! …
تو مگه چی نوشته بودی؟! … منظورت قسمت گرگینه هاس یا اون آخراش😈🤤😋😂
😂😂😂بابا خجالتو بزار کنار دیگ …
😂😂😂خب از من یاد بکیر دیگه 😎😂
یه چند تا رمان +۱۸ بخون بعد دیگه خوب میفتی رو غلتک 😘
پارتاروطولانی بزار🥺♥️🙏
سعی خودمو خواهم کرد بیبی🙂💕💖
سارا پارت بعد دقیقا ادامه این صحنه باشه داشتم کیف میکردم 😂
😂😂سلام من!
دهنت فلور😂😂
😂😂😂😂نووووچ …
ببخشید دیگه اگه ادامه ی این صحنه رو مینوشتم هلیا و بقیه ی دشمنای ارسلان منو میکُشتن 😂😂
اما خب به زودی یه پارت +۱۸ بسیاااااااااااااااااااااااااار خفننننننننننننننن در راه داریم اونم با کلارا و …
وَ … شو دیگه نمیگم فقط بدونین به زودی خیلی اتفاقای هیجانی ای در راهه😉😙😉🤤😋😂😂😂
😂😂😂😂
اوکی فقط چه مدلیشو میخوای ؟! ..
ساک زنی؟! ..
سکس از جلو ، از عقب؟! …
مالیدن ، ارضایی؟! …
کدومو بدم جونِ دل؟!🙄😂😂😂
😂😂😂از رو همون کپی کردم 🤦♀️😂
اوکی ، بنویسم یه صحنه ی باحال واست تو شاد ارسال میکنم کپی پیست کنی توی متنت 😉😅
😂😂اینجور ک تو گفتی منم خجالت کشیدم
خواهرم حیا کن
ببخشید من زیادی منحرفم 🤣🤤
خوبه ک خودت میدونی 😂😂😂😂ایندفعه قهر میکردم دیگه نمیومدم
بعله خبر داشتم 😒
وگرنه که میخواستم اون جاهاشو هم بزارم 😋😋😋😂
ارسلان درسته خره ولی تو هم ضدحال نزن دیگ😂😂
😂😂😂چیکا کنم خب؟! … به اینا بگو یکم شدت تنفرشونو نسبت به این جنتلمنون کاهش بدن تا با اونم بزارم 🙂😂
بابا سارا را رو نیگاااااااااااااااااا ایوووووول خوشبحال شوهرت همه جوره براش انجام میدی😂😂😂😂😂😂😂😂
هیییییین ، اتیییی … خیییلی خری 😬😬😬😬😬😬🤐
خیلی لطف داری خریت از خودتونه خاهرم😂😂😂😂
😒ببندین باو تا نبستمش 😑
😑😑😑💣💥🔪
بابا من از الان با عشقم برنامه ریزی کردیک ک قراره چیکارا کنیم😂😂😂
خب پس چطوری میگی بلد نیستی ! …🙄🙄🙄
اوکی ؛ میفرستم 😋😂
نوچ نوچ نوچ …
این یکی از اصول مهمه نویسندگیه بیبی 😂
تاوان خیانت روکجادان کردی☹️
سلام سارا جون
من شایلی ام خیلییی رمانت رو دوست دارم
راستش وقتی رمانتو میخوندم اصلن فکر نمی کردم ۱۴ سالت باشه😮
ولی خب رمانت خیلی خوبه
بعد ی چیز دیه من تا پارت ۲۴ خوندم پارت ۲۵ و ۲۶ نیس!!!
من الان چی کار کنم😢😢😢
سلام گلم 🌷
خوشحالم رمانمو میپسندی عزیزم 🤗😘
چرا؟! … خیلی بزرگانه مینویسم؟!🙄😂
مرسی انرژی 😢😍😘
عزیزم برو تو لیست رمان جادوی سیاه بعد میتونی ول پارتاشو بخونی دلبر 😊🙂