بی حوصله همه رو دور دستم پیچیده و یه گره شل با خودشون پشت سرم میزنم. تنها یک نگاه به سرویس بهداشتی میگه کسی داخلش نیست و بیرون از اتاق دنبال غایب بزرگ میگردم. _هامرزززز!؟ به نظر هیچکی توی
لبخندی زدم و سرم را کمی عقب بردم تا بتوانم گردنش را ببوسم. کودکی، شیرینترین دوران زندگی بود. دقیقاً آن قسمتی که شیرینش میکرد، از دو عالم فارغ بودی و غم هیچچیز را نداشتی. امشب حس و
خلاصه : دلیا دختری که بعد از مست دستگیر شدن، مجبور به همخونه شدن با پسرعموی دخترباز و عیاشش که نامزد داره میشه و یک شب وقتی مست میکنن حامله میشه و…
اخم های حامد درهم شد. – پس بدون که جز من، یه حیوون دیگه هم تو زندگیت بوده! تنها نگاهش کردم. – یه حیوون که گرچه عمر رابطه ش باهات کمتر از من بوده، اما خب نزدیکتر از من
چند بار عمیق نفس گرفت و لباسش را از بدنش فاصله داد که باد اندکی به تنش نفوذ کند و گرمایی که جانش را در بر گرفته بود، از بین برود! صدای فرید دوباره به گوشش رسید.
ترسید سکوت میانشان بیشتر کش پیدا کند و فکرهای در سرش جولان بیشتری بدهند که پرسید: – چی انقدر برآشفتهات کرده بود؟! نگاه به قیف بستنیاش انداخت و تلخندی زد. – اینکه افشین حتی هنوز
خدمتکارها در رفت و آمد بودند. ناریه تند تند غذاها را در ماکروویو میگذاشت و آن دو نفر دیگر هم مشغول آوردن و بردنشان بودند. رامین اندکی نزدیکتر ایستاد. –
_حرف بزن تا نکشتمت بلافاصله سر میخورد و روی زمین می نشیند _بخدا من بی گناهم _میگم حرف بزن تا باهمین کمربند خفت نکردم هرزه نگاهم سمت بدن لخت و زانوی لرزانش میرود موهایش را میگیرم و سرش
قوی بودن کار من نبود.من همون دختر کوچولویی بودم که توی بغل بزرگش گم میشدم و اون آروم آروم موهام رو نوازش میکرد. تمام تلاشم رو کرده بودم تا سرد و بیرحم به نظر
خلاصه: رئیس مجموعهی مشهور آژند، مرد مرموزی است که جز نام هیچ کس چیز دیگری از او نمیداند. به علت مبتلا بودن یه یک بیماری روانی، قلمروئی جدا و مستقل از آدمها دارد و به تنهایی حکمرانی میکند. کسی
یکی از چشمهایش را با شیطنت باز کرد و خندید. – من بین دوتا عشقهای زندگیم نمیتونم فرق بذارم. پیراهنم را روی تاجِ تخت دونفره انداختم و دست به کمر نگاهش کردم. پوزخندی گوشهی لبم
ده روز با رنج و مشقت و گریه و ناله می گذرد موعد عروسی محمد و مرضیه و ماریه که همگی باهم ست فرا رسیده زندگی ام در دو کلمه خلاصه میشود درد دل و گریه! گریه های
خلاصه: دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جزء البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …….
خلاصه: باده خام حرفهای عاشقانه یاسین پسرخاله و نشان کردهاش میشود و در مستی از دنیای دخترانگی وداع میکند. در شب جشن تولد ۱۶سالگی باده که قرار بود جشن بله برونش هم باشد، یاسین نیامد و باده ماند با دنیایی از ترس و اضطراب.
خلاصه: با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد. او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را میپرستید. با تیرکشیدن شقیقهاش،انگشتانش را به پیشانیاش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاریاش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش
دانلود رمان پروانه ام به صورت pdf کامل نویسـنده: صدف_ز خلاصه : با قتل مشکوک “سیاوش امیر افشار” ، برادر کوچکترش “آوش” به ایران فرا خونده میشه برای تصرف و کنترل همه چیز … حتی بیوهی جوان و حاملهی برادرش …
خلاصه: امیر حسین شریعت مرد مذهبی و جدی.. با مرام و اهل زورخونه! همه بهش می گن اقا سید! یه محل سر اسمش قسم میخورن! به خودش قول داده که دورِ عشق و عاشقی رو خط بکشه! قول داده فقط پشتِ زنی باشه که برای یه مدت همخونه شه! زنی که شوهر نداره و بارداره! شوهرش فوت کرده و بیوهی حاملست! تو محل چو میوفته که زنِ
خلاصه: الناز با سپهر قرار خواستگاری گذاشته و خانواده ها آماده برای عروسی این دو هستن.. آتلیه ای که الناز و دو دوستش شراکتی راه انداختن بخاطر پدر یکی از دوستان الناز، از بین میره.. الناز ناگزیر به خونه عمه اش میره تا هم از مادرشوهر عمه اش نگهداری کنه و هم جای خواب داشته باشه ولی با ورود بهزاد………