_ آره ، آره عزیزم … نگران نباش لادن با گریه و حالی بد خندید صدای زمزمهاش را تنها خودش شنید _ با من مهربون نباش عوضی… ساواش با لیوانِ آب قند برگشت
ناخواسته با نگرانی دوباره اشک از چشمان افسون سرازیر شد… -حالت خوبه…؟! خیلی ترسیده بودم…! با اشاره اسفندیار اتاق خالی شد. پاشا همانجا روی تخت کنارش نشست و پیشانی اش را به پیشانی چسباند… -تا
پروانه با قدم هایی سبک از در بیمارستان بیرون رفت و روی بالاترین پله ایستاد . هوای لطیف فروردین ماهی صورتش رو نوازش می کرد . نفس عمیقی کشید و بوی گلهای بهاری رو درون ریه هاش حبس
رعنا نفهمید چطور خودش را در فضای زیر راه پله مچاله کرد و با یک دست جلوی دهانش را چسبید. موقعیتش جوری بود که رویش به سمت در کوچه قرار داشت و نیم رخ معین درست
᭄ افسار اسبم را به خدمتکار می سپارم و نگاهم روی مونس و نازدار که با خنده به سمتم می آیند خشک میشود از یک طرف از من میخواهد زندگی خوبی داشته باشد و از طرف دیگر با
کی فکرش و میکرد هرمز خان همچون حرفایی بلد باشه؟ حتی زورگویی هاش که بوی غرور میداد هم عاشقانه بود. ناز خریدن های مردونه ش دوباره دلارای عاشق و مجنون رو عاشقش میکرد.
بی حوصله همه رو دور دستم پیچیده و یه گره شل با خودشون پشت سرم میزنم. تنها یک نگاه به سرویس بهداشتی میگه کسی داخلش نیست و بیرون از اتاق دنبال غایب بزرگ میگردم. _هامرزززز!؟ به نظر هیچکی توی
لبخندی زدم و سرم را کمی عقب بردم تا بتوانم گردنش را ببوسم. کودکی، شیرینترین دوران زندگی بود. دقیقاً آن قسمتی که شیرینش میکرد، از دو عالم فارغ بودی و غم هیچچیز را نداشتی. امشب حس و
خلاصه : دلیا دختری که بعد از مست دستگیر شدن، مجبور به همخونه شدن با پسرعموی دخترباز و عیاشش که نامزد داره میشه و یک شب وقتی مست میکنن حامله میشه و…
اخم های حامد درهم شد. – پس بدون که جز من، یه حیوون دیگه هم تو زندگیت بوده! تنها نگاهش کردم. – یه حیوون که گرچه عمر رابطه ش باهات کمتر از من بوده، اما خب نزدیکتر از من
چند بار عمیق نفس گرفت و لباسش را از بدنش فاصله داد که باد اندکی به تنش نفوذ کند و گرمایی که جانش را در بر گرفته بود، از بین برود! صدای فرید دوباره به گوشش رسید.
ترسید سکوت میانشان بیشتر کش پیدا کند و فکرهای در سرش جولان بیشتری بدهند که پرسید: – چی انقدر برآشفتهات کرده بود؟! نگاه به قیف بستنیاش انداخت و تلخندی زد. – اینکه افشین حتی هنوز
خلاصه: دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جزء البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …….
خلاصه: باده خام حرفهای عاشقانه یاسین پسرخاله و نشان کردهاش میشود و در مستی از دنیای دخترانگی وداع میکند. در شب جشن تولد ۱۶سالگی باده که قرار بود جشن بله برونش هم باشد، یاسین نیامد و باده ماند با دنیایی از ترس و اضطراب.
خلاصه: با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد. او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را میپرستید. با تیرکشیدن شقیقهاش،انگشتانش را به پیشانیاش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاریاش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش
دانلود رمان پروانه ام به صورت pdf کامل نویسـنده: صدف_ز خلاصه : با قتل مشکوک “سیاوش امیر افشار” ، برادر کوچکترش “آوش” به ایران فرا خونده میشه برای تصرف و کنترل همه چیز … حتی بیوهی جوان و حاملهی برادرش …
خلاصه: امیر حسین شریعت مرد مذهبی و جدی.. با مرام و اهل زورخونه! همه بهش می گن اقا سید! یه محل سر اسمش قسم میخورن! به خودش قول داده که دورِ عشق و عاشقی رو خط بکشه! قول داده فقط پشتِ زنی باشه که برای یه مدت همخونه شه! زنی که شوهر نداره و بارداره! شوهرش فوت کرده و بیوهی حاملست! تو محل چو میوفته که زنِ
خلاصه: الناز با سپهر قرار خواستگاری گذاشته و خانواده ها آماده برای عروسی این دو هستن.. آتلیه ای که الناز و دو دوستش شراکتی راه انداختن بخاطر پدر یکی از دوستان الناز، از بین میره.. الناز ناگزیر به خونه عمه اش میره تا هم از مادرشوهر عمه اش نگهداری کنه و هم جای خواب داشته باشه ولی با ورود بهزاد………