رمان از کفر من تا دین تو پارت 211

4.2
(91)

 

 

 

اطراف و وارسی میکنم و به نظر فقط کنار جاده توقف کردن چون هیچ کمپ یا تفرج گاهی برای مسافرهای تو راهی نبود.

دست گرمش و که روی دستم حس میکنم ناخودآگاه پس میکشم و با صورتی درهم به تماشای صورت اخمو و جدیش میشینم.

_چته؟!

 

چقدر میتونه پرو باشه..! میخوام منم پیاده بشم جای اون بادی بیلدینگیا رو به این مردک ترجیح میدادم، که اینبار از بازوم میگیره و میغره..

_جرات داری پاتو بزار زمین..

با حیرت و چشم های گشاد شده نگاهش میکنم.

_داری تهدیدم میکنی؟!

_هرجور دوست داری فکر کن.

 

لبم و از شدت حرص گاز میگیرم تا پشت ماشین اون روی کولی ام بالا نیاد.

_نکنه فک کردی منم یکی از اون سگای تو حیاطتم! که با تشر بهم دستور میدی بمونم یا بمیرم.؟

_چرت نگو..

_پس منظورت چی بود؟

_میخوای بری چی رو تماشا کنی! نمیفهمی رفتن بشاشن؟..

 

اوه.. خدای من.. احساس کردم اینبار تا بناگوش سرخ شدم و به تندی گفتم..

_اینجوری با من صحبت نکن..

پوفی میکشه و سرش و تکیه داده به پشتی، خسته چشم هاش و روی هم میزاره.

_حالا بگو چته؟

_اصلا با من صحبت نکن..

 

تو همون حالت گوشه لب هاش بالا میره..

_صبح چیزی مصرف کردی؟ دیشب که به نظر مشکلی نداشتی.

_خوبه که دیشب و یادت میاد.

نیشخندش واضحتر میشه و لعنت به حالت خوشایندی که روی صورتش میشینه.

_مگه میشه همچین بدنی رو تا صبح تو بغلت بگیری و فراموش کنی!!

 

 

اگر با لقد بزنمش چی میشه؟ حداقل یه مشت ناقابل؟.. عمدا اینجوری میکرد میدونستم داره تحریکم میکنه و چقدر خوب روی من جواب میداد.

_کی به تو اجازه داد مثه دزدا منو ببری تو اتاقت!؟ تا مثه دزدا هم ازش فرار کنم.؟

چشم هاش و باز میکنه و متعجب میگه..

_چیکار کردم؟.. کارهای من به احدی ربط نداره که حالا به خاطرش بخوام دزدکی کاری بکنم.

مخصوصا تو خونه خودم. هر کی رو دلم بخواد میبرم تو اتاقم.. تو چرا مثه دز….

 

منو میگی انگار آتیشم زدن حرف های هامرز در کنار چیزایی که از آذر و آزاده شنیده بودم داغم کرد.

_تو بی خود میکنی به جای من تصمیم بگیری و هم رده اون هرجاییای هر شبت پایین بیاری..

نگفتی صبح میزارم میرم این دختره رو بیدار کنم بره اتاقش تا بیشتر از این آبروریزی نشه؟ از بودن تو اتاقت خجالت زده نشه!

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme nura Farajpur
3 ماه قبل

همین

Batool
3 ماه قبل

مرسی قاصدک جون اما خیلی کوتاه بود نویسنده جان اگه حرفامون بت میرسه لطفا پارتارو بیشتر کن واقعا انصاف نیست اولش پارت گذاری بهم ریختی هرچند روز یه پارت میدی بعدم الان خیلی کوتاه تازه روند رمان الان هیچ تغییر نکرده همون دیالوگ های تا یه اتفاق خوب بینشون میفته ودلمنو بش خوش کنیم بعدش دوباره عین موش وگربه به جون هم میفتن لطفا روند رمانو بیشتر کن وپارتا رو طولانی ترممنون

Narges Saed
3 ماه قبل

واقعا همین🤫
سایت پولی شده قطره چکونی پارت گذاری میکنین!!!!

خواننده رمان
3 ماه قبل

خسته نباشی قاصدک جان
این رمان هم خیلی پارتاش کم شده چرا نویسنده ها اینجوری پارت میدن

camellia
3 ماه قبل

این سامانتا هم ما رو هم خودشو اسکل کرده به خدا.دستت درد نکنه قاصدک جونم.

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط camellia
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x