رمان از کفر من تا دین تو پارت 229

4.4
(85)

 

کم مونده بود شربتم و بپاشم تو صورت موزیش با اون ته ریش مضحک روی چونش اما انگار هامرز فهمید چه قصدی دارم که دستش و میزاره روی دستم و انگشت هام و از دور جام دور میکنه.

_فکرت و مشغول نکن … توهم پاشو از اینجا زیادی موندگار شدی، ببین اوضاع بقیه چه جوره.

 

ته شاتش و بالا میکشه و صندلی رو عقب میده اما قبل رفتن باز اون فکش از حرکت نمیفته.

_بازم همدیگه رو می‌بینیم مفصل در مورد هرچی دلت بخواد بدونی صحبت میکنیم، فعلا..

_دلم میخواد چشماش و از کاسه دربیارم مرتیکه شل مغز.

 

هامرز ازجمله ای که پشت رفیقش میگم چیزی به روش نمیاره در عوض گوشیش و در میاره و پیامی رو مینویسه، به کی؟ خدا میدونه!

_این یارویی که در موردش حرف میزدین کیه؟

_کدوم یکی؟

مثه مونگلا نگاهش میکنم..

 

خب خودمم نمیدونم در مورد چندتا آدم ناشناس در لفافه حرف زدن و انگار خیلی بیشتر از یکی دوتا بودن!

بلاخره سرش و از اون گوشی در میاره و میزاره کنار دستش و فینگر فودی که تنها توی پیش دستیش بود برداشته میزاره دهنش..

 

اعتراف میکنم..

_راستش و بگم نمیدونم دقیقا ماجرا چیه و اینجا چه خبره.! سروشم فرستادی برات خبر بیاره؟ کلا فلسفه امشب اینجا بودنتون چیه!

فکر میکردم میخواین خوش بگذرونین و از اوقاتتون لذت ببرین اما اینجا هر چیزی جریان داره الا خوشگذرونی..

 

با نگاهی به جمع سرخوش وسط که با نیش تا بناگوش در رفته دارن روی سِن با حرکاتی به اسم رقص تلوتلو میخورن ادامه میدم..

_البته انگار بقیه مشکلی با شرایط سخت شما و لذت بردن از لحظاتشون ندارن.

 

برمیگردم طرفش که داره با قیافه ای سرگرم شده نگاهم میکنه.

_ تو چه کاری هستین که انقدر باید احتیاط کنین؟ حتی به نظر میاد پشت سرتونم چشم دارین! واقعا لازمه اینهمه اضطراب و استرس؟

 

فکر نمیکردم بخواد جوابم و بده که گفت..

_میخوام یه جمع بندی کلی برات بکنم تا بهتر درک کنی… ببین میگن دشمن، دشمن من دوست منه.. این خودش یه تاکتیک توی حرفه ماست که خیلی بدرد بخوره.

اما از اون بهتر مدیون نگه داشتن آدم ها به خودته که میتونی هر وقت و زمان مناسبی که تو مضیغه بودی عین پول نقد خرجش کنی.

 

سری تکون میدم و این وسط دشمن کی بود و بدهکارِ مدیون کی!..

_کاملا شیر فهم شدم.. ممنون که وقتتون و برای من گذاشتین.. جلسه بعد کی بیام؟

لبش و با زبون تر میکنه و منظور دار میگه..

_جلسه بعد اگر بهتر از این عمل کنی توضیحات مفصل تری رو برات ارائه میدم.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 85

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ماه قبل

ممنون قاصدک جان

camellia
1 ماه قبل

دستت درد نکنه قاصدک جونم.من به همین پارتای کوتاه و دیر به دیر و بدون پیشرفت هم راضیم.ولی به خدا دیگه خیلی داره الکی کش پیدا میکنه.امیدوارم نویسنده یه تجدید نظر در مورد روند رمانش بکنه😔

camellia
پاسخ به  NOR .
1 ماه قبل

می دونم.😊تردیدی به حرف شما نیست نور جونم😘منظورم نویسنده بود.😔پاشنه آشیلمون رو خوب بلد شده😉

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط camellia
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x