رمان از کفر من تا دین تو پارت 230

4.6
(51)

چشمام و براش چپ میکنم و کمی از شربتم و سر میکشم.

_یکی هست امشب زیادی دشمنه از اون طرف یکی دیگه رو میخوام مدیون کنم و یه دشمن برای دشمن اولی ازش بسازم به همین سادگی.

 

چندباره پلک میزنم و بلاخره نگاهم از اون چشمای جذابی که به نظر داره با گیجی من حال میکنه میگیرم.. ساده بود دیگه! پس چرا مغز من هنگه؟

_ به نظر سادگی منو تو یکم باهم در تضادن.

 

مهلتی دست نمیده تا ادامه گفتگوی ساده مون و داشته باشیم. مرد جوونی به میز نزدیک شده و با تعارف هامرز روی صندلی جا گیر میشه.

میشناسمش.. همونی که دم در ازمون استقبال کردو حالا نگاه کنجکاوش بیشتر روی من و هامرز میچرخه..

_چه گوشه دنجی رو برا باهم بودن انتخاب کردین هامرز جان..

 

راست می‌گفت از جایی که نشسته بودیم همه رو میتونستیم ببینیم و خودمون کمتر توی دید بودیم.

البته که گوشزد کرد سر میزی که خودش صلاح دونست نبودیم که این کار از هامرز محافظه کار بعید نبود شاید فکر میکرد شنودی زیر میز گذاشته باشن یا توی خوردنی های سر میز چیزی ریخته باشن که عهد مارو برد سر همون میز.

 

البته که اولش منظورشون و نفهمیدم اما وقتی این موارد به ذهنم رسید که حرف های مشکوک هامرز و با امیر و سروش شنیدم.

همون لحظه با دور شدن میزبان ازمون با نگاهی که بین خودش و سروش ردو بدل شد، چند میز دورتر و برای نشستن انتخاب کردن.

_مهم لذت بردن از مجلس گرمی که به پا کردی.

_البته که همینطوره..

 

با گردش سرش و نگاهی به وسط میگه..

_به نظر خواهرم و سروش نقطه اشتراکاتی باهم پیدا کردن.

اوه مای گاد.. جایی که هامرز همه رو دشمن و مدیون میبینه به نظرم پیدا کردن حتی یه نقطه اشتراک هم با جنس مونث به صرف نیست.

 

مرد جوون از پیشخدمتی که رد میشه دوباره سه جام میگیره و اینبار من دستش و رد میکنم که با خوشرویی از میوه ها و شیرینی‌جات روی میز تعارف میزنه..

_از خودتون پذیرایی کنید بانو..

_ممنون..

به خاطر اینکه اینبار دستش و رد نکنم یه شیرینی برمیدارم.

 

همچنان که با هامرز طرف گفتگو میشه چهره اش رو ارزیابی میکنم.

قد متوسطی داره اما بازم از من بلندتره..هیکلی که به نظر داره به شکم آوردن میره.

صورتی معمولی اما دلنشین که بهت این اعتماد و میده صاحبش قابل اطمینانه، حتی اگر پشت این تصویر یه قاتل زنجیره ای کمین کرده باشه..

_به نظر امشب خیلیا رو دعوت کردی فرامرز..

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 51

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
1 ماه قبل

واییی باور کردنی نیست.یه پارت اون هم با این فاصله کم😍دستت درد نکنه.فکر کنم نویسنده غیرتی شده😊😉کاش,همین طوری ادامه بده.🤗

Fary
1 ماه قبل

ممنون که دوباره پارت گذاشتین کاش هر روز پارت گذاری میکردین😍

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x