رمان از کفر من تا دین تو پارت 233

4.5
(84)

 

آرنجش و میگیرم و بلند میشم متعجب نگاهم میکنه اما با فشار دستم مجبور میشه دنبالم بیاد قبل دور شدن سروش صدا بلند میکنه.

_هامرز حواست به اطراف باشه..

_کجا میریم؟ چی شد! مگه قراره چیکار کنی.؟ اطرافمون چه خبره!.

 

دستم و میندازم دور کمر باریکش تا کمتر حرف بزنه، که بدنش سفت میشه و حرکتش کُند..

جلوی نیشخندم و میگیرم و در عوض میغرم..

_حرکت کن.. تابلو بازی در نیار.

_به خدا قسم هامرز اگه اینم یکی از اون بازی های مسخره دیگه ات باشه از مردونگی ساقطتت میکنم.

 

فشار دستم و بیشتر کرده و میچسبوم به خودم نخندیدن سخت تر شده و میتونم گردش چشم ها رو چه کنجکاو چه طمعکارانه روی خودمون حس کنم.

_خیلی دوست دارم هرچه زودتر این تهدید جذاب و با تشریح کامل نشونم بدی مطمئن باش تو تمام مراحل با اشتیاق همراهیت میکنم.

 

با دست آزادش زیر کتم میخزه و ویشگون جانانه ای از پهلوم برمیداره.

_احتیاج به همراهی نداره قبلا از هوش رفتی..

همونطور که حواسم به سمت راسته سرم و طرفش خم کرده میگم..

_مگه بیهوشی از راه دورم داریم؟ بلاخره که تو محدوده دست های من وارد میشی.

 

آهسته تر از قبل هدایتش میکنم طرف راهرو و خوشبختانه حواسش انقدری پرت شده تا دیگه از اون حال و هوای مضخرف و هول کرده اش در بیاد.

یکی از درها رو که روش نماد سرویس بهداشتی داره رو باز میکنم و در مقابل چشم های متعجبش میفرستمش تو..

_چیکار میکنی!

_مگه نمیخواستی دستشویی بری؟

 

نگاهش روی سرویس و من چرخ میزنه..

_پس چرا شبیه گنگسترا رفتار میکنی؟ شد یه کارت شبیه مردم عادی باشه!

پشت میکنه و درو توی روم محکم میبنده.

با یک متر فاصله می ایستم و گوشی رو در آورده با عماد تماس میگیرم.

_جونم رئیس..؟

_کجایی؟

 

مکثی میکنه و صدای بوق بوق ماشینا از پس زمینه شنیده میشه.

_سر پستم..

با دیدن زن و مردی که از روبه رو خیلی جیک تو جیک و صمیمی میان سکوت میکنم و بعد از رد شدنشون که نمیدونم اون طرفی به کجا ختم میشه آهسته به عماد میگم.

_صولتی بزرگ امروز تو دیدت بوده؟

_هووم.. نه، فقط آقا زاده هاشون و زیارت کردم.. چطور اون طرفا امن و امانه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 84

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
1 ماه قبل

آخ خدا جووووووون چشمام اکلیلی شد راستی راستی هرشب پارت داریم وای خیییلی ممنون هم از نویسنده جون وهم از قاصدک 🥰🥰🥰

خواننده رمان
1 ماه قبل

هر شب پارت😊 دست نویسنده و قاصدک درد نکنه

خواننده رمان
1 ماه قبل

قاصدک جان شوکا و گازانیا امشب نمیاد

camellia
1 ماه قبل

ممنون و متشکر به خاطر این پارت گزاری عالی😍😘واینکه من هنوز میگم فقط “هامرز”و بس😍😊

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط camellia
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x