رمان شالوده عشق پارت 336

4.1
(91)

 

 

 

 

از سر پایین نصیر و چشم های براق امیرخان مشخص بود که حرف هایمان را شنیدند و به وضوح دیدم که سیب آدم امیرخان محکم تکان خورد!

و چشمانش، چشمان پرغمش، دقیقاً شبیه دریایی در دل غروب بود که میشد با اشتیاق کاملاً در آن غرق شد…!

_♡_

صدای ساز محلی و هلهله و جیغ زنان و مهمان های بی‌شمار که در کمال تعجب داخل باغ کوچک جا شده بودند.

و نصیر و گلی که در میان حلقه‌ای از خانواده شان خوشحالتر از همیشه به نظر می‌رسیدند.

بوی خوش غذا و دیگ هایی که در حال جوشیدن بودند و چایی زعفرانی هایی که به جای شربت و نوشیدنی های اَلکلی بین مهمان ها پخش میشد.

همه چیز ساده و مملو از طبیعی بودن بود و میشد گفت گلی با آن لباس عروس زیبا که ایده اش را از یک سایت اروپایی گرفته بودم، به روزترین قسمت این جشن بود!

اما شادی و صمیمیتی که در بین همه موج میزد، باعث میشد که نتوانم نگاهم را از آن ها بگیرم.

میزی که کنار یک درخت تنومند بود را انتخاب کرده بودم و از این فاصله می‌توانستم همه را به خوبی ببینم.

این انسان های با وجود تمام کاستی های زندگیشان خوشحال بودند!

و چه چیزی در دنیا از خوشحالی ارزشمندتر بود؟!

 

 

-چی باعث شده که چشمات یه لحظه هم ازشون جدا نشه؟

صدای امیرخان و سپس حضورش…
نگاهش کردم و او بی‌توجه به نگاه خیره‌ام صندلی رو به رویم را بیرون کشید و مقابلم نشست.

-هیچی همینجوری.

چشمانش را در صورتم چرخاند و نفس کشیدن را برایم سختتر کرد.

هیچ متوجه بود چقدر در این چند روز دلم را آب کرده؟!

متوجه بود با حضورش که برخلاف همیشه آرامش بخش بود و خبری از آن رفتارهای تنش آمیز وجود نداشت، چقدر مرا یاد خاطرات خوبمان انداخته؟!

-به من زل نزن امیر!

-چطوری وقتی اِنقدر پر از حسرتم بهت زل نزنم عمر امیر؟!

-…

آه عمیقی کشید و نگاهش را به نصیر و گلی داد.

-می‌دونی حاضرم همین الآن هر چی دارم بدم اما در عوض ما هم می‌تونستیم یه روزم که شده شبیهشون بشیم. همینقدر خوشبخت و خوشحال… دوباره ماله من می‌شدی. می‌تونستم دستتو بگیرم و تو بازم برام می‌خندیدی!

دستم زیرمیز مشت شد اما بسیار خوشحال بودم که میمیک صورتم چیزی از حس واقعی‌ام نشان نمی‌داد.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…
رمان کامل

دانلود رمان عروس خان

  خلاصه:   رمان در مورد دختری که شوهرش میمیره و پدر شوهرش اونو به پسر دیگش فرهاد میده دختره باکره بوده…شب اول.. سختی…
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x