رمان ماتیک پارت ۱۲

4.6
(36)

 

 

 

ساواش در را بست و مقابل تخته ایستاد

 

زیرچشمی حواسش به لادن بود

 

بقیه‌ی دخترها هم نگاهش می‌کردند

 

بعضی با تمسخر ، بعضی با ترحم و بعضی کنجکاو

 

ساواش با جدیت بالای سکو ایستاد و توضیح داد :

 

_ میدونید که حرکت شناسی از مهم ترین مبحث های پر سوأل فیزیک هست.

 

چند فرمول روی تخته نوشت :

 

_ تنوع تست های این مبحث خیلی زیاده اما با تسلط به روی این چند فرمول که در این چند جلسه باهاتون کار کردم به راحتی میتونید انواع مسائل حرکت شناسی رو جواب بدید.

 

نگاهی به لادن که پا روی پا انداخته و دست به بغل بی‌حواس به تخته زل زده بود انداخت :

 

_ شما بیا پای تخته خانم!

 

لادن حتی متوجه نشد که ساواش او را صدا زده و همچنان به نقطه‌ی نامعلومی از تخته خیره بود

 

ساواش با نوک ماژیک چندبار به تخته زد :

 

_ با شما هستم خانم فخرآرا! میشنوی؟

 

لادن تازه به خود آمد اما از رو نرفت و طبق معمول که همه چیز را بی‌اهمیت و ساده می‌گرفت مغرورانه مقابل تخته ایستاد

 

 

ساواش مسئله ای را روی تخته نوشت :

 

_ طبیعتا باید توی این مدت تسلط کافی روی مسائل حرکت شناسی پیدا کرده باشی

 

شکل مربوط به مسئله را روی تخته کشید :

 

_ تمام فرمول های کوتاه شده‌ی مربوط به حل مسائل این مبحث طوری باهاتون کار شده که حتی دانش آموز های با آی کیو زیر 80 هم میتونن به راحتی حل کنن!

 

لادن حیرت زده به تخته خیره ماند

 

سخت ترین مسئله‌ای بود که به عمرش دیده بود!

 

به حتم ساواش می‌دانست که او حتی یکبار هم با دقت توضیح های سرکلاس را گوش نداده و حتی جزوه هایش را باز نمی‌کند.

 

شک نداشت که ساواش عمداً آن حرف ها را می‌زند تا جلوی جمع به او بفهماند که ضریب هوشی‌اش حتی از افراد بسیار ضعیف هم رده پایین تری است!

 

سعی کرد از روی مسئله بخواند

 

حتی یک قسمتش را بلد نبود!

 

ساواش سری به افسوس تکون داد :

 

_ چی شد خانم فخرآرا؟ حتی از پس حل این مسئله ساده هم بر نمیای؟ شما تا به اینجا رو چطور بالا اومدی؟ ناسلامتی دانش اموز پیش‌دانشگاهی هستی و سال دیگه میری دانشگاه

 

مکثی کرد و ادامه داد :

 

_ البته اگر جایی قبول بشی که من چشمم آب نمیخوره

 

 

 

لادن از شدت حقارت و حرص دندان هایش را به هم فشرد

 

اما طبق معمول کم نیاورد و ابرویی بالا انداخت :

 

_ استادِ من شما بودین! اگه من چیزی بلد نیستم بخاطر نحوه تدریس شماست!

 

ساواش پوزخند زنان سری به تأسف تکان داد

 

توضیح دادن برای این توله شیر وحشی فایده‌ای نداشت!

 

کوتاه نمی‌آمد

زیادی بچه بود

اما خودش را هم درک نمی‌کرد که با این دختربچه به کلکل کردن نشسته بود!

 

ساواش دانش‌پژوه را چه به این کارها؟!

 

به تخته اشاره کرد :

 

_ حرکت شتابدار برای دوسال قبلتونه!

حداقل شتاب رو میتونستی به دست بیاری!

 

رو به دانش آموزان ایستاد و ادامه داد :

 

_ کدومتون این مسئله رو حل میکنه؟

 

برای چند ثانیه کلاس در سکوت فرو رفت!

 

قبل از اینکه لادن با پیروزی لبخند بزند، آتنا دادگر ، درس‌خوان ترین دانش آموز کلاسشان دستش را بالا گرفت

 

ساواش ابرویی بالا انداخت و سری تکان داد تا جلو بیاید

 

آتنا مغرورانه بالای سکو ایستاد

 

ماژیک را گرفت و مشغول حل مسئله شد.

 

 

لادن ناخن هایش را کف دستش فشار داد

 

شک نداشت آتنا آنقدر برای امتحان ها، آزمون و تست های کنکور تمرین کرده است که این مسئله را هم حل میکند!

 

و همانطور هم شد!

 

آتنا بعد از چند دقیقه مسئله را حل کرد

ماژیک را کنار گذاشت و خوشحال کناری ایستاد

 

ساواش نگاهی به تخته انداخت و سرش را تکان داد :

 

_ درسته!

 

لبخندی روی لب آتنا نشست که لادن حس کرد بیشتر شبیه پوزخند به خودش است!

 

ازین احساسی که داشت خوشش نمی‌آمد

 

او تا به حال بخاطر درس نخواندن و بلد نبودن هیچ مسئله ای عصبی نشده بود

 

لادن بی توجه خواست از سکو پایین برود که ساواش صدایش زد :

 

_ مگه من اجازه دادم برگردی سرجات که سرتو میندازی پایین راهتو میری؟

 

لادن نفس پر حرصش را بیرون داد

 

معلوم نبود اینبار می‌خواهد به چه صورت جلوی تمامی بچه ها ضایعش کند!

 

در دل برای ساواش خط و نشان می‌کشید که صدایش دوباره بلند شد

 

_ هنوز هم معتقدی اشکال از نحوه تدریس منه خانم فخرآرا؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 36

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x