رمان ماتیک پارت ۴۵

4.7
(41)

 

 

 

دست های دخترک را میان دستانش گرفت و آرام نالید :

 

_ لادن ، تورو به هرکی و هرچی که می‌پرستی

ساواش آدم بدی نیست

میدونم بدی کرده اما قلبش مهربونه

اجازه بده جبران کنه

بذار ما واست جبران کنیم

هرکاری که لازمه ، هرچی که میخوای

بذار بفرستیمت خارج از ایران

بهترین دکترا و بهترین بیمارستانا

بالاخره یک راهی پیدا میشه من مطمئنم

توروخدا اجازه بده لادن جان

 

لادن در سکوت نگاهش کرد

 

از دیدن حال بد او لذت نمی‌برد

 

تنها ساواش را باید در این حال می‌دید تا کمی آرام می‌شد

 

زن اشک ریخت :

 

_ ساواش پشت میله ها باشه تو خوب نمیشی لادن جان که به خدایی که میپرستم قسم اگر خوب میشدی ما اصراری به آزادیش نداشتیم

 

_ رضایت میدم

 

زن احساس کرد اشتباه شنیده است

 

بهت زده لب زد :

 

_ چ … چی؟!

 

لادن قاطع گفت :

 

_ رضایت میدم ، فقط به یک شرط!

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سه ماه بعد

 

با شنیدن صدای بسته شدن در عصبی به ساعت نگاه کرد

 

سه و چهل و پنج دقیقه صبح!

 

صندلی چرخ‌دار را سمت در هدایت کرد و بالای پله ها ایستاد

 

ساواش تلوتلو خوران ، به زحمت پله ها را بالا می‌آمد

 

خشمگین غرید :

 

_ ساعتو دیدی؟

 

ساواش سرش را بالا گرفت و با چشمان قرمز خندید :

 

_ به به … ببینید کی اینجاست

 

لادن دندان روی هم فشرد

 

مست بود!

 

ساواش بی تعادل روی بدنش خم شد :

 

_ نترسیدی باهام روبرو بشی؟

 

_ مزخرف نگو! من از تو نمیترسم

 

با پوزخند ادامه داد :

 

_ یک نگاه تو آینه به خودت بندازی میفهمی ببشتر قابل ترحمی تا ترسناک

 

 

 

ساواش بی حواس صورتش را نزدیک برد

 

_ موهات … بوی خاصی میده

 

لادن عصبی پسش زد :

 

_ موهامو نمیدونم ولی تو بو گند الکل میدی

 

ساواش خندید :

 

_ من …. زیاد نخوردم که

 

لادن کلافه از گرمای نفسش صدایش را بالا برد :

 

_ برو عقب

 

_ کاریت ندارم

 

_ نمیتونی کاری داشته باشی!

 

ساواش خمار نگاهش کرد

 

آنقدر خورده بود که نمی‌توانست بفهمد چه میگوید

 

انگشتش را روی موهای دخترک کشید :

 

_ چرا نتونم؟ ببین …تنهاییم . تو خونه‌ی منی

 

گفت و چند ثانیه بعد به خنده افتاد :

 

_ آخ اشتباه کردم ، خونه‌ی خودت

 

 

 

لادن خودش را عقب کشید

 

کم کم از این مرد می‌ترسید…

 

ساواش سکسکه کنان به اطراف اشاره زد :

 

_ اینجا مال توئه دیگه نه؟

 

لادن زیرلب زمزمه کرد :

 

_ احمق کثافت

 

ساواش به پیانو اشاره زد :

 

_ اونم مال توئه

 

به تابلوهای گران قیمت :

 

_ اونام همینطور

 

سمت مجسمه روی میز رفت و در دست گرفتش :

 

_ حتی اینم مال توئه

 

مجسمه را بلند کرد و دربرابر چشمان گشاد شده لادن به زمین کوبیدش :

 

_ همه چیز اینجا مال توئه!

 

لادن سرش را میان دستانش گرفت و ترسیده جیغ کشید

 

نباید از اتاق بیرون می‌آمد

 

نباید قفل در را باز میکرد

 

اشتباه کرده بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 41

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Faezeh Asgari
1 سال قبل

هیلی کمه لااقل دوتا پارت بدین دا روزی🥺

🍭GHAZAL💙
🍭GHAZAL💙
1 سال قبل

الان چی شد؟؟؟ چرا تو یه خونه بودن؟؟ چرا ساواش مست بود؟
من سوال دارم😐

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x