رمان ماهرو پارت۶۷

3
(8)

 

 

 

 

با حس خش و خش و ترق و تروق ارومی که میومد، تکونی خوردم و چشمام و باز کردم.

 

 

نور کمی تو اتاق افتاده بود و ماهرو و دیدم که رو تخت نشسته و داره چیزی میخوره.

 

 

خوب که نگاه کردم، دیدم چنتا پیراشکی و سس داخل سینی گذاشته و داره میخوره.

 

_تنها تنها؟!

 

 

هینی کشید و بهم خیره شد.

_وایی مردم از ترس…

خب بیا بخور.

 

 

پاشدم نشستم و یکی از پیراشکی ها رو برداشتم و گازی بهش زدم.

واقعا منم گشنه ام شده بود.

 

 

هردومون مشغول خوردن شدیم.

هیچ کدوممون هم قصد نداشت پاشه و برق و روشن کنه.

 

 

فضا نیمه تاریک و بیشتر دوست داشتیم.

پیراشکی ها که تموم شد.

ماهرو دستی به شکمش کشید و گفت:

_اخیشش سیر شدم.

داشتم میمردم از گشنگی!

 

 

خندیدم و گفت:

_واقعا دمت گرم منم خیلی گشنه بودم.

 

#ماهرو

#پارت_278

 

 

ماهرو خواهش می‌کنمی گفت و سینی و روی زمین کنار تخت گذاشت.

دوباره دراز کشید و دستاش و زیر سرش گذاشت.

 

 

منم همون کار و کردم.

دراز کشیدم و به سقف خیره شدم.

 

_تو خوشبختی ایلهان؟!

 

 

با سوالی که پرسید، نگاهم و از سقف گرفتم و به نیم رخش خیره شدم.

دوباره به سقف خیره شدم و گفتم:

_خودمم نمیدونم.

خیلی وقته بلاتکلیفم.

اما میخوام یه نظمی به زندگیم بدم.

 

 

_خوبه.

موفق باشی.

 

 

حس کردم ناراحت شده.

صداش غمگین بود.

_تو چی ماهرو؟!

 

 

_من خیلی وقته دارم به خودم می قبولونم که خوشبختم.

اما چون چشمام حقیقت و میبینه باور نمیکنه..

 

 

 

منظور حرفش و نفهمیدم .

خیلی با کنایه حرف میزد.

فقط مطمئن بودم رشته کلامش برمی گرده به من…

 

#ماهرو

#پارت_279

 

 

مردد گفتم:

_همه چیز حل میشه ماهرو.

خیالت راحت.

بهت قول میدم خیلی سریع همه چیز حل میشه.

 

 

بهش خیره شدم.

همون لحظه قطره اشکی از گوشه چشمش چکید.

 

 

غمگین نگاهم و ازش گرفتم.

از خودم بدم میومد.

دلیل غمگینی این دختر من بودم.

 

 

_میشه بخوابیم؟!

من خوابم میاد.

 

 

 

_اره بخواب راحت باش.

 

 

ماهرو پشتش و به من کرد و سرش و تو بالشش فرو کرد.

میدونستم ناراحته…

 

 

اهی ریزی کشیدم و چشمام و بستم.

ترجیح دادم ساکت باشم و بخوابم.

خواب بهتر از همه چیز بود.

حداقل برای چند ساعت میتونستم همه چیز و فراموش کنم.

موفق هم شدم.

چون خیلی زود خوابم برد.

 

#ماهرو

#پارت_280

 

 

_ایلهان…

ایلهان پاشو…

 

 

با کسی که ایلهان ایلهانی منو صدا میزد بیدار شدم.

چشمام و کمی باز کردم و خواب الود گفتم:

_چیه؟!

 

 

ماهرو و دیدم.

_پاشو فک کنم خواب موندی.

 

 

دستی به چشمام کشیدم و گفتم:

_مگه ساعت چنده دختر.

سر صبحی!

 

 

ماهرو خندید و گفت:

_اگه منظورت از سر صبح ساعت هشت و نیمه که پس هیچی…

 

 

سیخ نشستم و با تعجب گفتم:

_چی ساعت هشت و نیمه؟!

 

 

خندید و گفت:

_اره پاشو تا دیرت نشده.

 

 

سریع حاضر شدم و از خونه زدم بیرون.

امروز کلی کار داشتم.

و در راسشون ماهرو قرار داشت.

 

#ماهرو

#پارت_281

 

 

گوشیم و از جیب کتم در اوردم و شماره وکیل و گرفتم.

قبلا درخواست طلاق توافقی داده بودم و وکیل واسه فرشته فرستاده بود.

اما هنوز خبری از فرشته نشده بود.

 

 

بعد از چند بوق جواب داد.

_سلام اقای فتحی، زنگ زدم بپرسم چیشد؟!

 

 

_سلام اقا ایلهان ، اتفاقا منم میخواستم باهاتوم تماس بگیرم.

همین امروز صبح که برگه های پست شده و بررسی میکردم، برگه طلاق شما رو هم دیدم.

 

 

 

_امضا کرده بود؟!

 

 

_بله من امروز میرم دادگاه و وقت میگیرم تا به صورت توافقی جدا بشید.

 

 

_ممنون خسته نباشید خداحافظ.

 

 

_خدافظ.

 

 

تماس و قطع کردم و گوشی و روی داشبورد ماشین گذاشتم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان ویدیا 4 (14)

بدون دیدگاه
خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش بکارت نداشت و خانواده همسرش او…

دانلود رمان قلب دیوار 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه: پری که در آستانه ۳۲سالگی در یک رابطه‌ی بی‌ سروته و عشقی ده ساله گرفتار شده، تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگیش بدهد. یک دورهمی ساده اولین برخورد…

دانلود رمان بر من بتاب 3.8 (9)

بدون دیدگاه
خلاصه:   خورشید و غیاث ( پسر همسایه) باهم دوست معمولی هستند! اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش به غیاث که قبلا در زندگیش…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahan A
4 ماه قبل

ممنون از پارت گذاری منظمتون

camellia
4 ماه قبل

دستت درد نکنه قاصدک جونم.😚خوب و منظم مثل همیشه🤗ولی نمی دونم فکر میکنم این ایلهان از روی اجباربا ماهرو هست,نه علاقه که البته ازاول هم نبود. دوست داشتن یک طرفه اصلا خوب نیست😐😑🙁

Hera
4 ماه قبل

الحمدلله دارن طلاق میگیرن امیدوارم ۲۰ پارت چص ناله اون پسره ی گنده دماغ دوزنه رو نداشته باشیم

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x