رمان ماهرو پارت۸۱

4.1
(124)

 

 

 

کمی جلوتر از دور برگردون دور زدم و به طرف کافه رفتم‌.

جلوی کاوه، ماشین و پارک کردم و پیاده شدم.

 

 

به مانتوم نگاه کردم.

مانتوم تا روی زانوم بود.

با شلوار مشکی پاکتی ۱۰۰

همیشه همین طور بودم.

هیچوقت بیشتر از این اغراق نمی کردم.

حتی مانتو های کتی هم که می‌پوشیدم هم بلند بودن.

 

 

شالم و مرتب کردم و وارد کافه شدم.

کمی چشم چرخوندم و بالاخره ایلهان و پیدا کردم.

 

 

انتهای کافه گرد یه میز دو نفره نشسته بود. به سمتش قدم برداشتم.

سرش تو گوشی بود.

 

 

اروم دستام و روی چشماش گذاشتم.

 

 

 

دستاش و که روی دستام گذاشت ، حس خاصی و بهم منتقل کرد.

لبخندی عمیقی روی لبام نقش بست که گفت:

_خوش اومدی عزیزم.

 

 

عزیزم گفتن هاش و دوست داشتم.

دستام و برداشتم و همون‌طور که رو به روش می نشستم گفتم:

_خیلی منتظر موندی؟!

 

 

_نه منم خیلی نمیشه اومدم.

 

#ماهرو

#پارت_336

 

 

گارسون و صدا کرد.

_چی میخوری؟!

 

 

کیفم و روی میز گذاشتم و گفتم:

_قهوه و کیک شکلاتی.

 

 

دو تا قهوه با کیک شکلاتی سفارش داد.

از کارش خیلی خوشم اومد.

اونم همون چیزی و که من میخواستم سفارش داد.

 

 

لبخندی زدم و چیزی نگفتم.

سفارش هامون و که اوردن، کمی قهوه ام و مزه کردم و گفتم:

_کارم داشتی ؟!

 

 

تکه ای کیک تو دهنش گذاشت و گفت:

_حتما باید کارت داشته باشم ، که ببینمت؟!

 

 

خندیدم.

خنده ای از ته دل و واقعی…

_نه من عادت نکردم هنوز…

 

 

کمی از قهوه اش و نوشید و گفت:

_پس عادت کنی بهتره …

 

 

خندیدم و چیزی نگفتم.

اما ایلهان گفت:

_مرخصی گرفتی؟!

 

 

_اوهوم واسه فردا تا اخر هفته…

تو هم فردا میای؟!

 

 

_اره دیگه…

 

#ماهرو

#پارت_337

 

 

بعد از کافه هر دو جدا شدیم و هر کس له خونه خودش رفت.

جلوی خونه، ماشین و پارک کردم و پیاده شدم.

 

 

در و با کلیدی که ماهان بهم داده بود باز کردم و داخل شدم.

مامان خواب بود.

به اتاقم رفتم و وسایلم و واسه فردا حاضر کردم.

 

 

ساکم و کنار در گذاشتم و خودم و روی تخت انداختم تا کمی بخوابم.

خیلی خسته بودم.

 

 

هنوز چشمام گرم نشده بود که گوشیم زنگ خورد.

هاله بود.

امروز ندیده بودمش.

 

 

تماس و وصل کردم.

_جان.

 

_فردا میرین؟!

 

_اره.

 

_منم میام هااا

فقط جا دارین یا با ماشین خودم بیام.

 

 

دوست نداشتم بخاطر از از کار و زندگیش بزنه!

اما میشناختمش کوتاه بیا نبود.

_نه بیا ماشین هست.

 

#ماهرو

#پارت_338

 

 

خداحافظی کردم و قطع کردم.

گوشیم و سایلنت کردم و پتو و روی سرم کشیدم و چشمام بستم.

 

 

دلم نمی‌خواست صدای گوشی بیدارم کنه.

دوباره همین که چشمام داشت گرم می شد و به خواب می رفتم، صدای ویبره گوشیم بلند شد.

 

 

عصبی شده بودم و دلم می خواست گوشی و بکوبم تو دیوار!

 

 

از زیر بالشتم بیرون اوردم و بدون اینکه نگاه کنم ببینم کی داره زنگ میزنه، خاموشش کردم و کنارم انداختم و دوباره چشمام و بستم.

 

 

دعا دعا کردم دیگه کسی مزاحمت ایجاد نکنه و خداروشکر کم کم چشمام سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفتم.

 

 

***

 

 

_ماهرو …

ماهرو مادر بیدار شو…

 

 

کش و قوسی به خودم دادم و چشمام و باز کردم.

_پاشو مادر دیشب که هر کار کردم بیدار نشدی پاشو حاضر شو میخوایم کم کم راه بیوفتیم .

 

 

بنا به در خواستتون قشنگای من بالاخره تصمیم گرفتم چنل VIP ماهرو رو راه بندازم

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 124

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان پاکدخت 3.4 (17)

بدون دیدگاه
    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن فروشی می‌شود. اولین مشتریش سامان معتمد…

دانلود رمان چشم زخم 4 (4)

بدون دیدگاه
خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال کسی هستن که بتونه حالشون رو…

دانلود رمان جرزن 4.3 (8)

بدون دیدگاه
خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش…

دانلود رمان زئوس 3.3 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به…

دانلود رمان نمک گیر 4 (19)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی موهای او باشدو یک دستش دور…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x