هق هق کنان کمر بابا رو چنگ زدم و با هم از روی زمین بلند شدیم. بابا می لنگید…
_ شرمندمممم…
با هم سمت ماشین رفتیم و پروانه در ماشین رو باز کرد. پروانه پشت رول رفت و بابا چشمهاش رو بست
+ برو خونه پری!
پری سری تکون داد و گفت
_ چشم!
حرصی به شیشه سرم رو تکون دادم و چندتا صحنهی ریز و درشن جلوی چشمهام ظاهر شد.
بابا بود و خودم که داشتیم میرفتیم توی حیاط و با خرگوشی بازی میکردم.
_ بابایی؟!
بابا با درد گفت
+ جانم؟ چیزی میخوای؟
لبم رو گاز گرفتم و با لبخندی گفتم
_ پروانه رو دوستش داری؟ اون گربه مال کیه؟ من دختر بدیم؟ ببخشید…
با دست پلکهام رو بستن که بابا خندید و تو گلو گفت
+ یکی یکی توله! نه پروانه فقط دایهی و پرستارته اون گربه هم مال دخترمه…
لبم رو خیس کردم و با عشوه لب زدم
_ نگفتی بچهی بدیم؟ زن نمیگیری؟
پروانه ماشین رو پیچ داد و ترمز کرد
_ زیاد حرف میزنی برو بگو نگهبان بیاد
به بابات کمک کنه!
دو روز گذشته بود و رفتار پروانه مثل قبل باهام خشک و خشن نبود صدای خندهمون کل خونه رو گرفته بود.
بابا رفته بود بیرون و به گفتهی خودش تا شب نمییومد و پروانه پیشم بود.
_ پرییییی اون گربه رو بیار باب اسفنجی شروع کرد!
پروانه با نیشخندی گفت
_ ای به چشم!
داشتیم باب اسفنجی نگاه میکردیم که یهو چیزی توی خونه شکست. بارون میومد و ترسیده جیغ زدم
_ یکی تو خونهاس!
پری بی حوصله نق زد
_ خفه بچه!
با رفتن برق جفتمون از جا پریدیم و جیغ زدیم. یهو توی تاریکی دستی جلوی دهنم رو گرفت و پری هوار زد
_ ولم کن بی ناموسس ولم کن… آیی…
دوتا مرد هیکلی بودن و دست و پای خودم و پری رو بستن دست یکیشون رو گاز گرفتم
_ میدونی بابای من کیه؟
خندیدن و لباسهای پری رو درآوردن
_ اره فعلا بابات باید تقاص پس بده بذار ناموسش رو لکه دار کنیم اون معشوقهاش بعدش دخترش…
چراغ قوه رو بالای سر پری گرفتن و خودشون لخت شدن پری جیغ زد
_ ولم کنید بی شرفاااا نهههه کمککک آییی کمک…
به صورتش کشیده زدن و با ترس همراه پری جیغ زدم پشت هم و گلوم سوخت.
پری جیغ میزد و تقلا میکرد ولی اون دونفر بهش تجاوز کردن خواستن سمتم
بیان که یهو صدای آژیر پلیس رو شنیدن و در رفتن.
یهو در خونه باز شد و بوی عطر بابا رو حس کردم
_ باباااااااااااا!
جیغ زدم و توی آغوش گرمی فرو رفتم. بابا بغلم کرد و برق وصل شد با دیدن پری که تموم بدنش خون مرده و کبود بود جیغ زدم بابا نالید
+ خاک به سرم شد!
تن کبود پری رو توی آغوش گرفت و کتش رو روی تنش انداخت. عمو عماد دست و پام رو باز کرد.
هق زدم
_ عمووو!
عمو دستش رو روی لبم گذاشت و همسایه و چندتا مامور داخل شدن زیر گریه زدم که بابا پری رو بلند کرد
+ بهش تجاوز کردن بی شرفا! مادرشونو به عزا میشونم…
سمت بیرون رفت و عمو عماد بغلم کرد با هم به بیمارستان نزدیک خونه رفتیم.
هق هقم کل بیمارستان رو برداشته بود آخرش دکتر یه آرامش بخش بهم تزریق کرد و خواب رو بهم هدیه داد.
***
حامین
عصبی کل بیمارستان رو راه رفتم و کار کی میتونست باشه؟ دوتا دختر بی گناه؟ یاد خونی که کل سالن رو گرفته بود
افتادم پروانهی بدبخت بهش تجاوز کردن فکر کردن زنمه! ناموس منن!
روی نیکمت نشستم و سرم رو بین دستهام گرفتم. به موهام چنگ زدم. خاک تو سرمم!
+ عماد بخاطر من دنیاش سیاه شد کار کی بود؟
عماد خفه آهی کشید و با کلافگی مشغول بازی با پاهاش شد
_ نمیدونم!
توی چشمهاش درد رو دیدم شونهاش رو لمس کردم و خیره به شب گفتم
+ عقدش می کنم!
عماد جاخورده پچ زد
_ یعنی چی؟ مگه کار تو بوده؟ بیخیال…
حرص و حسرت توی نگاهش کاملا مشهود بود
+ تو خونهی من زن شده نمیتونم بذارم پشتش حرفی باشه!
عماد قهقههای زد و گفت
_ مگه تو کردیش؟ من…
پوزخند زنون بلند شدم و سمت در رفتم
+ مهم نیست!
پرستاری صدام زد که رفتم و با نفس نفس گفت
_ همسرتون به هوش اومدن!
فوری سمت اتاق پروانه رفتم و با دیدنش که داشت گریه میکرد تاب نیاوردم و بغلش کردم
+ آروم باش! عقدت میکنم…
کمرش رو ماساژ دادم و فین فین کنان گفت
_ نمیخوام من باید بمیرم این لکه…
توی صورتش براق شدم و هوار زدم
+ خفه شو!
در ادامه هم عاشق پروانه میشه.